بازگشت

گريه و آرزوي ياري به امام حسين، موجب نجات عمرو بن ليث شد


فقيه و محقق رباني، دانشمند بزرگ شيعه و مربي زهد و تقوا، احمد بن محمد معروف به مقدس اردبيلي قدس سره اين قضيه را نقل فرموده است:

عمرو بن ليث امر نمود که لشکريانش از جلوي او به صف رژه روند. او مقرر نموده بود که هر سرداري با خود هزار نفر را مجهز نمايد و در دست هر سردار لشکر، يک پرچم به عنوان علامت باشد (که اين لشکر هزار نفر است) و آن تعداد از افراد را بر او عرضه نمايد، يک گرز از طلا به عنوان جايزه بگيرد...!

در اين هنگام صد و بيست پرچم برپا شد و هر پرچمي علامت هزار نفر بود! چون از مشاهده ي لشکر خود فارغ گرديد، صد و بيست گرز طلا به آنها داد. وقتي که لفظ «صد و بيست گرز» که نشانه ي صد و بيست هزار مرد باشد، به او گوشزد شد، عمروليث خود را از اسب به زمين انداخت و سر به سجده نهاد و روي خود را به خاک ماليد و زار زار گريست و زماني ممتد در آن گريه و زاري ماند و بي هوش گرديد!

بعد از آنکه عمرو به هوش آمد، هيچ کس قدرت نداشت که علت گريه و زاري را از او بپرسد. او يک نديمي داشت که از او پروايي نداشت. آن نديم پيش آمد و گفت: اي پادشاه، کسي که چنين لشکري دارد، بايد خوشحال و خندان باشد و حالا که وقت گريه نبود، چرا شما اينچنين گريستيد؟!

عمرو بن ليث گفت: شنيدم که عدد لشکريان من صد و بيست هزار نفر بودند. ناگهان واقعه ي کربلا به خاطرم افتاد و حسرت بردم و آرزو کردم که اي کاش آن روز در آن صحرا مي بودم و دمار از کفار برمي آوردم! يا من نيز جانم را فداي حسين عليه السلام مي کردم.

چون عمرو بن ليث وفات نمود. او را در خواب ديدند که تاج بر سر دارد و در جاي
بسيار رفيعي است و حوريان در خدمت او هستند! به او گفتند: از کجا به اين مقام رسيدي؟

عمرو گفت: وقتي که مرا در قبر گذاشتند ملائکه براي سئوال از من آمدند، از عهده ي جواب برنيامدم. آنها خواستند مرا عذاب دهند که يک وقت سمت راست قبر شکافته شد و جواني خوش رو، وارد قبرم گرديد و فرمود: او را واگذاريد! زيرا خدا او را به من بخشيده است!

گفتند: «سمعا و طاعة يا سيدي و مولاي!» و رفتند.

من دست بر دامنش انداختم و گفتم: تو کيستي که در اين وقت به فريادم رسيدي؟!

آن بزرگوار فرمود: من حسين بن علي هستم. آمده ام تا آن قطره ي اشکي را که براي من ريختي و آرزوي کمک مرا نمودي، تلافي نمايم و اينک به فرياد تو رسيدم. [1] .


پاورقي

[1] کرامات الحسينيه، ج 1، ص 234، به نقل از حديقة الشيعة.