گذر حضرت ابراهيم بكربلا
در آن حال شروع باستغفار كرد و فرمود:
خدايا مگر چيزي از من سرزده كه دچار اين بلا شدم ؟
حضرت جبرئيل (ع ) نازل شد و فرمود:
اي ابراهيم ؛ گناهي از تو سر نزد ليكن در اينجا نوه دختر پيغمبر خاتم انبياء صلي عليه و پسر خاتم اوصيا كشته مي شود و اين خوني كه از تو جاري شد با خون او موافقت كرد.
حضرت ابراهيم (ع ) با حالت حزن و اندوه فرمود:
اي جبرئيل چه كسي او را مي كشد؟
جبرئيل فرمود: آن كسي كه اهل آسمان و زمين او را لعنت كرده اند و قلم بدون اذن بر لوح به لعن او جاري شده ، و خداوند وحي فرمود:
به قلم كه تو مستحق ستايش و مدح و ثنا هستي ، بخاطر اينكه اين لعن را نوشتي .
حضرت ابراهيم (ع ) (محزون و گريان ) دستهايش را بلند كرد و يزيد را زياد لعن كرد و اسبش بازبان فصيح آمين گفت .
حضرت ابراهيم (ع ) به اسبش فرمود:
از نفرين من چه چيزي را متوجه شدي كه آمين گفتي ؟
گفت : ابراهيم يكي از افتخارات من اينستكه كه تو سوار بر من شوي و وقتي كه به زمين خوردم و شما از پشت من افتادي خيم سببش هم يزيد لعنتي بوده . (13)
پاورقي
13- متخب طريحي ، 49