بازگشت

عطاي توانائي قرائت مفاتيح و قرآن به ملاعلي كازروني توسط حضرت امام حسين


جناب حاج ملا علي بن حسن کازورني درباره ي مفاتيح و قرآن خود و توانايي قرائت آنها، فرمود: من در کودکي بي پدر و مادر شدم و کسي مرا به مکتب نفرستاد و تا سالي که به عزم درک زيارت عرفه به کربلا مشرف شدم، بي سواد بودم.

در روز عرفه مي خواستم به حرم حضرت امام حسين عليه السلام مشرف شوم، ولي به سبب کثرت جمعيت، راه عبور کردن مسدود بود، به طوري که نمي توانستم به حرم مشرف شوم هر چه تفحص کردم که يک نفر با سواد پيدا کنم که مرا زيارت دهد و با او زيارت وارده را بخوانم، کسي را نيافتم.

بالاخره با دل شکسته و نالان به حضرت سيدالشهداء عليه السلام خطاب کردم: آقا، آرزوي زيارتتان مرا به اينجا آورده است ولي سواد ندارم، کسي هم نيست که مرا زيارت دهد.

ناگهان سيد جليلي دست مرا گرفت و فرمود: با من بيا! سپس از وسط انبوه جمعيت، راهي باز شد و پس از خواندن اذن دخول وارد حرم شديم، او ابتدا زيارت
وارث را با من خواند و پس از اتمام زيارت، به من فرمود: بعد از اين، زيارت وارث و زيارت امين الله را مي تواني بخواني و آنها را ترک مکن و کتاب مفاتيح تماما صحيح است و يک نسخه ي آن را از «کتاب فروشي شيخ مهدي» کنار درب صحن، بگيريد!

در اين حال لطف الهي و مرحمت حضرت سيدالشهداء عليه السلام را به ياد آوردم که چطور اين آقا را براي من رسانيد و در چنين ازدحامي به خواندن زيارت در حرم، موفق شدم؟ پس سجده شکري بجا آوردم و چون سر برداشتم، آن آقا را نديدم و سپس هر طرف که رفتم او را نيافتم حتي از کفش داري نيز پرسيدم ولي او گفت: آقا، را نشناختم.

خلاصه چون از صحن خارج شدم و «شيخ مهدي کتابفروش» را ديدم، قبل از آنکه از او کتاب را مطالبه کنم، خودش اين مفاتيح را به من داد و گفت: «نشانه ي صفحه ي زيارت وارث و زيارت امين الله را گذاشتم!» خواستم قيمت آن را بپردازم، ولي شيخ مهدي گفت: پرداخت شده است! و به من سفارش کرد: اين مطلب را فاش نکن!

چون به منزل رفتم متذکر شدم که اي کاش از شيخ مهدي پرسيده بودم که چه کسي حواله ي مفاتيح مرا به او داده است؟ از خانه بيرون آمدم که از او بپرسم، ولي فراموش کردم و به دنبال کار ديگري رفتم! مرتبه ي ديگر به قصد اين پرسش از خانه بيرون آمدم ولي باز فراموش کردم! خلاصه تا وقتي که در کربلا بودم، به پرسيدن اين سؤال موفق نشدم.

در سفرهاي ديگري که به کربلا مشرف مي شدم، در نظر داشتم که اين پرسش را از او بپرسم، ولي تا سه سال هرگز به پرسيدن موفق نشدم و پس از سه سال که دوباره به زيارت موفق شدم، شيخ مهدي مرحوم شده بود.

پس از اين که حضرت سيدالشهداء عليه السلام به من عنايت کردند و خواندن مفاتيح را فراگرفتم، باز به آن حضرت متوسل شدم که چون چنين عنايتي را فرموديد، خوب است توانايي قرائت قرآن را نيز به من مرحمت فرماييد!
شبي آن حضرت را در خواب ديدم ايشان پنج دانه رطب را دانه دانه به من مرحمت فرمودند و بنده هم آنها را يکي يکي خوردم و طعم و عطر آنها قابل وصف نيست. سپس آن بزرگوار فرمودند: مي تواني قرآن بخواني!

پس از آن، اين قرآن مجيد را شخصي از مصر برايم هديه آورد و من مرتب از آن مي خوانم. [1] .


پاورقي

[1] داستانهاي شگفت ص 348 - کرامات الحسينية ج 1، ص 109 و ص 117.