سفير فرنگ و ملامحسن فيض كاشاني
در قصص العلما مرقوم شده كه در زمان سلاطين صفويه شخصي از فرنگيان به اصفهان آمده و غير از تواتر دليل بر نبوت ختميه محمديه مي خواست و آن شخص در علم حساب و هيئت و نجوم بسيار ماهر بود حتي آنچه براي هر كس روي داده بود از بلايا و حوادث خبر مي داد.
روزي سلطان امر به احضار علماء اصفهان نمود كه با آن شخص مباحثه نمايند و اثبات نبوت خاصه محمديه كنند و قضا را در آن وقت مرحوم ملامحسن فيض هم در مجلس حاضر بوده پس آن جناب روي به آن شخص نموده و گفت كه :
پادشاه شما چه قدر بي ادراك است كه از براي چنين امر مهمي مثل تو آدمي را فرستاده .
آن شخص همين كه اين سخن را شنيد مضطرب شده و از روي غيظ و غضب گفت :
اي عالم مسلمانان ! جاي خود را بشناس و از قدر و اندازه خويش تعدي و تجاوز مكن به عيسي و مادرش قسم كه هر گاه تو مي دانستي آنچه را كه من مي دانم و احاطه دارم از علوم و كمالات مي دانستي كه زنهاي دنيا مثل من فرزندي نزاييده اند؛ زيرا كه در مقام امتحان قدر مرد معلوم مي شود كه ((عندالامتحان يكرم الرجل اويهان )) . پس محقق كاشاني دست به جيب بغلي خود برده و چيزي را بيرون آورده و گفت : اين چيست كه من در دست دارم ؟ آن شخص مدتي در فكر فرو رفت پس از آن رنگ صورتش متغير شده و به زردي ميل كرد و آثار جهل از وجناتش ظاهر شد.
محقق كاشاني فرمودند: چه زود ظاهر شد جهل و ناداني تو و باطل شد دعاوي تو.
آن شخص گفت : به حق مسيح و مادرش مريم كه مي دانم آنچه را كه در دست تو است و ليكن فكر و سكوت من از جهت امر ديگري است .
محقق مزبور فرمودند سكوتت از براي چيست ؟
گفت : مي دانم كه آن چيزي كه در دست تو است قدري از خاك بهشت است و ليكن تأ مل و فكر من از اين راه است كه اين خاك از كجا به دست شما رسيده است ؟!
محقق مزبور فرمود: شايد در حساب اشتباهي كرده باشي ؟
آن شخص گفت : نه به حق عيسي و مادرش .
پس محقق مزبور فرمودند: بلي آنچه در دست من است از خاك كربلا و تربت حضرت سيدالشهدا حسين بن علي است و پيغمبر ما فرموده است كه :
((كربلا قطعة من الجنة )) پس تو در اين صورت مي تواني كه ايمان نياوري و بدين اسلام داخل نشوي ، زيرا كه به گفته خودت قاطع هستي كه قاعده و حسابت تخلف از واقع نمي نمايد.
پس آن شخص نصراني عيسوي از روي انصاف تصديق فرموده محقق مزبور را نموده و به بركت تربت پسر دختر سيد انام ، مشرّف به دين اسلام گرديد.