بازگشت

سفر عشق


امام حسين عليه اترويه ، به جهت حفظ جان خويش و حريم كعبه (82) از يك سو و به انجام رساندن رسالت خود از سوي ديگر، با تبديل حج خود به عمره به سوي كوفه حركت كرده و ضمن خطبه اي بعد از حمد و سپاس الهي و درود بر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: مرگ را بر انسان همچو گردنبند بر گردن دختران مقدر نموده اند؛ چقدر مشتاق ديدار اجداد خود، چون شوق يعقوب به ديدار يوسف هستم ! براي من شهادتگاهي را برگزيده اند؛ گويا گرگ هاي دشت نواويس و كربلا را مي بينم كه بند بند پيكرم را جدا كرده و مشك ها و شكمبه هاي خالي خود را از آن انباشته مي كنند.

از تقدير الهي گريزي نيست ؛ خشنودي خدا، خرسندي ما خاندان پيامبر است ؛ بر بلاي او شكيباييم كه خداوند پاداش صبر پيشگان را براي ما عطا مي كند. ذريه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از او جدا نخواهد شد؛ چشم حضرت در حريم قدس الهي ، به ديدارشان روشن شده و وعده خويش را در حقشان وفا مي نمايد. كسي كه جانش را در راه ما بذل كرده و آماده ديدار خداوند متعال كند، به اميد خداوند، صبح رهسپارم .

(83) پس از به راه افتادن ، فرشتگان با صف هاي آراسته و سلاح به دست و مؤ منين از اجنه به محضر حضرت آمده و جهت از بين بردن دشمن ياغي كسب اجازه نموده و امام حسين عليه السلام فرمود: آيا كتاب خداوند متعال را نخوانده ايد كه مي فرمايكشته شدن برايشان مقدر شده ، در بسترشان مي شدند.

(84) علاوه بر اين ، اگر در شهر و وطن خود بمانم ، اين مردم نگونسار به چه چيزي آزمايش شوند و چه كسي در قبر من كه خداوند از بدو آفرينش زمين ، آنرا براي من برگزيد، خواهد آرميد؛ خداوند آنجا را پناهگاه شيعيان و دوستان ما قرار داد تا اعمال و نمازشان را آنجا پذيرفته و دعايشان مستجاب گشته و آنجا سكونت كنند تا در دنيا و آخرت در امان باشند.

در حضور شما در ساعات پاياني روز عاشورا كه مصادف با روز جمعه است (در برخي روايات شنبه ) مرا مي كشند و بعد از من دنبال ريختن خون كسي از خانواده من نخواهند بد و سر مرا به يزيد بن معاويه لعنهما الله خواهند برد.

در اينحال اجنه گفتند: به خدا سوگند، اي حبيب خدا و فرزند حبيب پروردگار! اگر مخالفت دستور تو براي ما جايز بود، تمام دشمنان ترا قبل از دسترسي به تو، مي كشتيم .

امام حسين عليه السلام فرمود: به خدا قسم ، ما بر ايشان توانمندتر از شما هستيم و لكن بناي الهي بر اين است كه نابودي هلاك شدگان و زندگي شدن حجت و دليل الهي انجام پذيرد.

(85) سپس حضرت سيدالشهداء عليه السلام رهسپار كوفه از راه مدينه شد و در مدينه بر سر مقبره رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و بعد از درد دل و گريستن ، ريحانه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به خواب رفت و در خواب پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را ديد كه مي فرمايد: فرزندم ! عجله كن ! بشتاب كه پدر و مادر و برادر و جده ات ، خديجه كبري ، همه مشتاق تواند؛ به سوي ما بشتاب .

امام حسين عليه السلام با شوق ديدار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گريان و اندوهگين از خواب بيدار شد و نزد برادرش ، محمد حنفيه ، كه در بستر بيماري بود، آمد و محمد حنفيه به امام حسين عليه السلام گفت : ترا به حق جدت ، محمد صلي الله عليه و آله و سلم ، سوگند، از حرم جد خود بيرون مرو كه در اينجا ياران فراوان داري . امام عليه السلام فرمود: از رفتن به عراق ناگزيرم .

محمد حنفيه گفت : به خدا قسم ، فراق تو اندوهگينم مي سازد؛ اگر مبتلا به اين بيماري سخت نبودم ، با تو همراه مي شدم ؛ بخدا، توان گرفتن قبضه شمشير و نيزه را ندارم ؛ پس از تو مرا شادي نيست .

محمد حنفيه سخت گريست و بيهوش شد و پس از به هوش آمدن گفت : برادر جان ! تامام حسين عليه السلكرد و از مدينه رهسپار كوفه شد (86) و بعد از مصادره اموال كارواني در محلي به نام تنعيم كه براي يزيد هداياي والي يمن را مي برد، به منطقه اي به نام صفاح رسيد و فرزدق را ديد و درباره مردم كوفه سؤ ال كرد و فرزدق گفت : دل هايشان با شما و شمشيرهايشان با بني اميه است .

و سپس در محل حاجر جواب نامه مسلم بن عقيل را نوشته و با قيس بن مسهر به كوفه فرستاد: بسم الله الرحمن الرحيم از: حسين بن علي به : برادران مؤ من و مسلمانش سلام بر شما! خدا سپاس كه معبود حقي جز او نيست . اما بعد؛ نامه مسلم بن عقيل به دستم رسيد و خبر از اجتماع و عزم شما براي ياري و حق خواهي ما مي داد؛ از خداوند مسئلت دارم كه احسانش را براي همه ما مرحمت فرموده و شما را بر اين همت والا برترين پاداش را عطا فرمايد. من روز سه شنبه ، هشتم ذي الحجة ، از مكه به سوي كوفه رهسپار شدم و به محض ورود فرستاده ام بر شما، در امور خود شتاب كنيد؛ به اميد الهي ، همين روزها بر شما وارد مي شوم .

سپس حضرت مسير را ادامه داد و به منطقه اي به نام زرود رسيد و نگاهش به خيمه اي افراشته كه از آن زهير بن قين بود، افتاد و شخصي را فرستاد و زهير را به نزد خود دعوت فرمود و ليكن زهير نپذيرفت و همسرش گفت : سبحان الله ! فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ترا مي خواهد و تو پاسخ نمي دهي ؟! از اينرو زهير برخاست و خدمت امام حسين عليه السلام شرفياب شد و چندي نگذشت و با چهره اي شاد و برافروخته برگشت و دستور داد تا خيمه اش را كنار خيمه هاي حسين عليه السلام بپا كنند و به همراهانش گفت : هر كس از شما خواهان نصرت و ياري فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است ، به مادر همينجا (زرود) (87) خبر شهادت مسلم و هاني به حضرت رسيد و ضمن طلب رحمت براي آندو، گريه فرمود و اهل كاروان ، مخصوصا زنان شيون و زاري نمودند.

كاروان در ادامه مسيرش به منزلگاه زباله رسيد و خبر شهادت قيس بن مسهر نيز در اين منزل به حضرت رسيد و امام حسين عليه السلام در اينجا و فرصت هاي ديگر به دست آمده ، همراهانش را آگاه مي ساخت كه اين سفر شهادت است تا كساني كه بخاطر دنيا و پست و مقام و غيره با آنها همسفرند، حساب خود را از ايشان جدا كنند. سرانجام به منطقه اي به نام شراف رسيدند و حضرت از جوانان خواست تا آب زيادي بردارند و از اين محل دور نشده بودند كه ناگهان يكي از همراهان بانگ تكبير برآورد و گفت : نخل هايي از دور مي بينم . همسفران گفتند: در اين وادي نخلي نيست ؛ آنها سر نيزه ها و سرهاي اسبان است كه سوي ما مي آيند.

پس از چند لحظه ، حر بن يزيد رياحي با هزار سوار كه آثار تشنگي در چهره همه نمايان بود، رسيد و حضرت دستور داد تا حر و افرادش و حتي اسبان آنها را آب دهند و امام حسين عليه السلام پس از محبت بسيار به آنان در خطبه اي پس از حمد و سپاس الهي فرمود: من با پاسخ به دعوت شما، خويش را نزد خداوند متعال و شما معذور دانستم ؛ مرا با نوشتن نامه و فرستادن نمايندگانتان به نزد خود خوانديد و گفتيد كه ما امامي نداريم و شايد به سبب شما خداوند ما را هدايت نمايد.

حال اگر بر همان عهد و پيمان هستيد، با بيعت مجدد مرا مطمئن كنيد وگرنه از همين جاي بدانجا كه آمدم باز مي گردم . هيچيك سخني نگفتيد و وقت نماز شد؛ پس از گفتن اذان ، حر و افرادش به امام حسين عليه السلام اقتداء كردند و بعد از نماز حضرت رو به ايشان كرد و بعد از حمد و ثناي الهي و درود بر محمد صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي مردم ! بطور يقين اگر تقواي الهي را پيشه كرده و حق را از آن صاحبانش بدانيد، نزد خداوند پسنديده تر است ؛ ما خاندان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به ولايت مسلمانان سزاوارتر از اين مدعيان دروغين هستيم كه با جور و ستم و تجاوز رفتار مي كنند.

اگر ما را نمي خواهيد و به حق ما نادانيد و خواسته شما غير از آن است كه در نامه هايتان نوشتيد، بر مي گردم . حر گفت : سخن از نامه هايي گفتي كه من قصه آنها را نمي دانم .

امام حسين عليه السلام به عقبة بن سمعان فرمود تا نامه ها را كه در دو خورجين پر بود، به ايشان نشان دهد. حر پس از ديدن نامه ها گفت : من از اين كساني كه براي شما نامه نوشتند: نيستم ؛ مرا دستور داده اند كه از تو دور نشوم تا ترا نزد ابن زياد ببرم . امام حسين عليه السلام فرمود: اي حر! مرگ تو زودتر از آن رخ خواهد داد. و حضرت يارانش را گفت تا سوار شده و به راه افتند و ليكن حر راه را برايشان بست و امام عليه السلام فرمود: مادرت به عزايت نشيند؛ از ما چه مي خواهي ؟ حر گفت : اگر غير از تو كسي نام مادرم را مي برد، پاسخش را مي دادم و ليكن مرا توان ياد نمودن مادرت جز به نيكي نيست .

سرانجام حر موافقت كرد كه حضرت به غير از كوفه و مدينه راهي ديگر انتخاب كند؛ از اينرو به سوي كربلا حركت فرمود و در بيضه براي ياران خود و حر طي سخنراني فرمود: اي مردم ! رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كسي فرمانرواي ستمگري بيند كه حرام خدا را حلال شمارد و پيمان خدا مي شكند و با سنت و روش سيره رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مخالفت كرده و با بندگان خداوند متعال با گناه و تجاوز رفتار مي كند و با كردار و گفتارش بر او قيام نكند، بر خداوند متعال است كه او را در جايگاه و همشاءن او قرار دهد. بدانيد و آگاه باشيد كه ايشان پيرو محض شيطان و عصيان ورز خداي رحمان هستند؛ فساد و تباهي را آشكار كرده و حدود الهي را وا گذاشته اند؛ بيت المال را در انحصار خود قرار داده و حرام خود را حلال و حلال او را حرام كرده اند.

من از هر كس ديگري سزاوارترم كه در برابر ايشان بايستم . نامه هاي شما به دستم رسيده و نمايندگانتان نزدم آمدند كه گوياي بيعت شما با من بودند؛ اگر به بيعت خود بمانيد، به رشد و كمال مي رسيد؛ من حسين بن علي ، فرزند دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، خود و خاندانم با شما و خاندانتان بوده و من اسوه و الگوي شما هستم . اگر اكنون بيعت شكني مي كنيد، به جانم قسم كه اين پديده جديدي از شما نيست ؛ زيرا قبلا با پدر و برادر و پسر عمويم ، مسلم بن عقيل ، نيز اينگونه رفتار كرديد؛ فريفته كسي است كه فريب شما را بخورد؛ شما ايمان و سعادت و خوشبختي خودتان را از دست داديد و عاقبت پيمان شكن بر ضرر خودش خواهد بود؛ خداوند از شما بي نياز است .

حضرت در ادامه مسير، در منطقه اي به نام رهيمه مردي از كوفيان را ديد و در جواب سؤ الش كه علت خروج از مدينه را پرسيد، فرمود: بني اميه دشنامم دادند، صبر كردم ؛ مالم را گرفتند، صبر كردم ؛ خواستند خونم را بريزند؛ گريختم ؛ قسم به خدا، مرا خواهند كشت و به دنبال اين ، خداوند ذلت و كشتار را بر ايشان مسلط كند و كساني بر آنان سيطره پيدا كنند كه خوار و ذليلشان سازند. سپس در منزلگاه عذيب ، چهار سوار از كوفه نزد امام عليه السلام مي آمدند كه حر به حضرت گفت : اين چهار نفر با شما نبودند و از كوفيانند؛ از اينرو ايشان را بازداشت كرده و به كوفه بر مي گردانم .

امام حسين عليه السلام فرمود: من از ايشان همچون خودم حمايت مي كنم ؛ ايشان ياران من هستند؛ تو با من پيمان بستي كه قبل از رسيدن نامه اي از ابن زياد، متعرض من نشوي . حر گفت : آري ؛ وليكن آنان با شما نبودند. امام عليه السلام فرمود: ايشان از ياران من بوده و به منزله كساني اند كه با من آمده اند؛ اگر به پيمان خود پايدار نماني ، با تو مي جنگم .

حر از آنان دست برداشت و سپس حضرت از آن چهار تن درباره مردم كوفه پرسيد و گفتند: اشراف و ثروتمندان كوفه را با پول خريدند و دل ديگران با تو و شمشيرشان بر توست . وقتي امام عليه السلام از فرستاده خود، قيس بن مسهر، پرسيد، گفتند: حصين بن تميم او را دستگير كرده و نزد عبيدالله بن زياد فرستاد و ابن زياد به او دستور داد تا شما و پدر بزرگوارتان را ناسزا گويد و ليكن قيس بن مسهر براي شما و پدرتان درود فرستاد و ابن زياد و پدرش را لعن كرد و مردم را به ياري شما فرا خواند و ابن زياد نيز دستور داد تا او را از بالاي قصر به زمين افكنند. در اينحال اشك در چشمان ، حضرت حلقه زد و فرمود: برخي به شهادت نو (هرگز عقيده و راه خود را) تغيير ندادند (88) ؛ بارالها! بهشت را جايگاه ما و آنان قرار ده و ما و ايشان را در رحمتكده و ذخيره گاه پاداشت ، گرد هم آر. پس از آنجا، به قصر بني مقاتل رسيدند و حضرت خيمه اي افراشته و نيزه اي كوبيده و شمشيري آويزان و اسبي در اسطبل ديد و پرسيد: اين خيمه كيست ؟ گفتند: عبيدالله بن حر جعفي . حضرت ، حجاج بن مسروق را نزد او فرستاد و ابن حر از او پرسيد: همراهانت كيستند؟ ابن مسروق گفت : اي پسر حر! خدا با من است ؛ به خدا قسم ، اگر دعوتش را بپذيري ، خداوند كرامتي را به تو هديه كرده است ؛ او حسين بن علي عليهما السلام است كه ترا به ياري خود فرا مي خواند؛ اگر در ركاب او به نبرد بپردازي ، اجر و پاداش الهي نصيب شده و اگر به شهادت نائل شوي به فوز عظيم واصل مي شوي .

او گفت : به خدا سوگند، از كوفه بيرون نيامدم مگر به خاطر آنچه در كوفه ديدم ؛ بيشتر مردم آنجا خود را آماده جنگ با حضرت كرده اند؛ از اينرو فهميدم كه امام عليه السلام كشته خواهد شد و مرا توان نصرت و ياري او نيست و اكنون دوست ندارم كه او مرا و من او را ببينم . ابن مسروق نزد امام حسين عليه السلام آمد و ماجرا را به استحضار حضرت رساند؛ در اينحال امام عليه السلام برخاست و با عده اي از يارانش نزد ابن حر رفت و به محض ورود، سلام داد و ابن حر ضمن جواب سلام ، حضرت را به بالاي مجلس نشاند و امام عليه السلام فرمود: اي پسر حر! همشهريان شما به من نامه نوشتند و گفتند كه بر ياري من آماده اند و مرا نزد خود دعوت كردند؛ و ليكن من ايشان را در گفتارشان راسخ و پا بر جا نمي بينم .

بي گمان ترا گناهان زيادي است ؛ آيا مي خواهي با توبه اي آنها را محو و از بين ببري ؟ ابن حر پرسيد: آن چه توبه اي است . حضرت عليه السلام فرمود: فرزند دخت پيامبرت را ياري كن و در ركاب او به نبرد بپرداز. ابن حر گفت : به خدا سوگند، من مي دانم كه پيرو شما در آخرت خوشبخت و سعادتمند است و ليكن در كوفه يار و ياوري نداري ؛ اگر ترا در كوفه ياراني بود، من پايدارترين ايشان در برابر دشمنانت بودم . ترا بخدا، همراهي مرا با خود مخواه ؛ هر چه بتوانم شما را كمك مالي مي نمايم ؛ اين اسب من است كه بخدا سوگند، با آن بر كسي نتاختم مگر اينكه مرگ را بر او چشاندم و هيچ سواري نتوانست مرا بر آن اسب دريابد؛ آن اسب مال تو باشد؛ شمشيرم نيز از آن شما باشد كه بر هر چه زدم ، دو نيمش كرد.

امام حسين عليه السلام فرمود: اكنون كه از ما روي گردان شدي ، ما را به اسب و خودت و اموالت نيازي نيست ؛ من گمراهان را ياور خويش نمي گيرم ؛ نصيحتي مي كنمت ؛ تا آنجا كه مي تواني از ما دور شو تا فرياد دادخواهي ما را نشنوي و كشتار ما را نبيني ؛ به خدا سوگند، فرياد استغاثه ما را هر كسي بشنود و ما را ياري نكند، خداوند متعال او را در آتش دوزخ افكند.

امام عليه السلام برگشت و عمرو بن قيس و پسر عموي او را ديد و فرمود: آيا براي ياري ما آمده ايد؟ پاسخ دادند: ما عيالمنديم و اموال مردم به دست ماست ؛ صلاح نمي دانيم امانت را ضايع و تباه سازيم . امام حسين عليه السلام فرمود: پس از ما دور شويد تا فرياد خواهي ما را نشنويد و اثري از ما نبينيد؛ زيرا هر كسي استمداد ما را شنيده و اثري از ما را ببيند و به ياري ما نيايد، خدا راست كه او را به رو در آتش جافكند.

(89) سرانجام سرور جوانان بهشت با يارانش به سوي مزار عاشقان ، كربلا به راه افتادند. يا اءيتها النفس المطمئنة ارجعيراضية مرضية .

(90) اي روح آرامش يافته ! به سوي پروردگارت كه تو از او خشنودي و او از تو خرسند، باز گرد. قرآن مجيد


پاورقي

82- يزيد در صدد كشتن امام عليه السلام در مكه بود؛ از اينرو حضرت به ابن زبير فرمود: لان اقتل بمكان كذا و كذا احب الي من اءن يستحل بي مكة . اگر در فلان مكان كشته شوم ، براي من بهتر از اين دست كه حرمت مكه شكسته شود. بحارالانوار 44/185.

83- مقتل المقرم /194 - 193.

84- آل عمران /154.

85- اللهوف /69 - 66.

86- برخي مورخين برآنند كه حضرت از مكه به سوي كوفه رفت و به مدينه باز نگشت و اولين منزلگاهي كه از آن عبور كرد، منزل تنعيم بود.

87- در لهوف مي گويد كه وقتي حضرت به منزلگاه زباله رسيد، از شهادت مسلم و هاني اطلاع يافت .

88- احزاب /23.

89- مقتل المقرم /226 - 202 و ارشاد مفيد 2/82 - 67.

90- سوره فجر /29.