بازگشت

زيارت عاشوراي بانويي ، عذاب را از اهل قبرستان دور كرد


مردي فاضل و صالح به خود پرداخته بود و هميشه در انديشه آخرت شبها در مقبره بيرون شهر معروف به ((مزار)) كه جمعي از صلحا در آن دفن شده بودند، به سر مي برد.

همسايه اي داشت كه دوران خردسالي را نزد معلم و...

با هم گذرانده بودند و در بزرگي گمركچي شده بود، پس از مرگ ، او را در آن گورستان كه نزديك منزل آن مرد صالح بود به خاك سپردند.

بيش از يك ماه از مرگ گمركچي نگذشته بود كه مرد صالح او را در خواب مي بيند كه او حال خوشي دارد و از نعمتهاي الهي بر خوردار است ! نزد او مي رود و مي گويد:

من از آغاز و انجام و درون و بيرون تو باخبرم ، تو كسي نبودي كه درونت خوب باشد و كار زشتت حمل بر صحت شود، نه تقيه و نه ضرورتي ايجاب مي كرد كه بدان شغل اشتغال ورزي و نه ستمديده اي را ياري رساندي ، كارت عذاب آور بود و بس ، پس از كجا به اين مقام رسيدي ؟

گفت : آري ! چنان است كه گفتي ، من از لحظه مرگ تا ديروز در سخت ترين عذاب بودم ، اما روز قبل همسر استاد اشرف آهنگر از دنيا رفته و در اينجا به خاكش سپردند، اشاره به جايي كرده كه پنجاه قدم از گورش دورتر بوده ، ديشب سه مرتبه امام حسين به ديدنش آمدند.

بار سوم فرمودند: عذاب را از اين گورستان بر دارند، لذا من در نعمت و آسايش قرار گرفتم .

مرد صالح از خواب بيدار شده و در بازار آهنگران به جستجوي استاد اشرف مي رود، او را يافته و از حال همسرش مي پرسد، استاد اشرف مي گويد:

ديروز از دنيا رفته و در فلان مكان يعني ((مزار)) به خاكش سپرديم .

مرد صالح مي پرسد: به زيارت امام حسين رفته بود؟ مي گويد: نه .

مي پرسد: ذكر مصيبت او مي كرد؟ جواب مي دهد: نه .

سؤال مي كند روضه خواني داشت ؟

مي گويد: نه .

مي گويد: از اين سؤ الات چه مقصودي داري ؟

مرد صالح خوابش را نقل مي كند و مي گويد:

مي خواهم بدانم ميان او و امام حسين چه رابطه اي بوده ؟

استاد اشرف پاسخ مي دهد: زيارت عاشوراخواند. (33)


پاورقي

33- هفتاد و دو داستان از شفاعت امام حسين عليه السلام ، ميررضا حسيني : ص 112. داستانهاي مفاتيح الجنان ، اسماعيل محمدي ، ص 40. كرامات امام حسين ، مصطفي اهوازي : ص 71