دزدي با نام امام حسين عليه السلام
روزي در حرم امام حسين عليه السلام حبيب زائري را دزدي زد و پولهايش را برد.
زائر خود را به ضريح مطهر چسبانيد و گريه كنان مي گفت :
يا اباعبداللّه در حرم شما پولم را بردند، در پناه شما هزينه زندگيم را بردند.
به كجا شكايت ببرم ؟ حاج حسن مزبور حاضر متأ ثر شد و با همين حال تأ ثر به خانه رفت و در دل به امام حسين عليه السلام گريه مي كرد.
شب در خواب ديد كه در حضور سالار شهيدان به سر مي برد به آقا گفت :
از حال زائرت كه خبر داري ؟ دزد او را رسوا كن تا پول را برگرداند.
امام حسين فرمود: مگر من دزد گيرم ؟ اگر بنا باشد كه دزدها را نشان دهم بايد اول تو را معرفي كنم .
حاجي گفت : مگر من چه دزدي كردم ؟
حضرت فرمود: دزدي تو اين است كه خاك مرا به عنوان تربت مي فروشي و پول مي گيري .
اگر مال من است چرا در برابرش پول مي گيري و اگر مال توست ، چرا به نام من مي دهي ؟
عرض كرد: آقا جان ! از اين كار توبه كردم و به جبران مي پردازم .
امام حسين عليه السلام فرمود: پس من هم دزد را به تو نشان مي دهم .
دزد پول زائر، گدايي است كه برهنه مي شود و نزديك سقاخانه مي نشيند و با اين وضعيت گدايي مي كند، پول را دزديد و زير پايش دفن كرد و هنوز هم به مصرف نرسانده .
حاجي از خواب بيدار مي شود و سحرگاه به صحن مطهرامام حسين عليه السلام وارد مي شود، دزد را در همان محلي كه آقا آدرس داده بود شناخت كه نشسته بود. حاجي فرياد زد:
مردم بياييد تا دزد پول را به شما نشان دهم .
گداي دزد هر چه فرياد مي زد مرا رها كنيد، اين مرد دروغ مي گويد، كسي حرفش را گوش نداد.
مردم جمع شدند و حاجي خواب خود را تعريف كرد و زير پاي گدا را حفر كرد و كيسه پول را بيرون آورد. بعد به مردم گفت :
بياييد دزد ديگري را نشان شما دهم ، آنان را به بازار برد و درب دكان خويش را بالا زد و گفت :
اين مالها از من نيست حلال شما.
بعد تربت فروشي رافروشي امرار معاش مي كرد. (55)
پاورقي
55- الوقايع و الحوادث : ج 3، ص 334 و حكاياتي از عنايات حسيني : ص 34