بازگشت

در محضر عشق با ادب باش


عالم ربانى مرحوم سيد محمود عطاران مي‌فرمود:سالى در ايام عاشورا جزء دسته سينه زنان محله بودم. جوانى زيبا در وقت زنجيرزدن به زنان نگاه مى‌كرد من طاقت نياوردم يك سيلى به او زدم و از صف خارجش كردم .چند دقيقه بعد دستم درد گرفت و تدريجا درد آن شديد شد، تا اينكه به ناچار به دكتر مراجعه كردم. دكتر گفت: اثر درد و جهت آن را نفهميدم ولى روغنى است كه دردش را ساكت مى كند. روغن را به كار بردم نفعى نبخشيد بلكه ديدم هر لحظه دردش شديدتر و ورمش و بيشتر مى‌شود. به خانه آمدم و فرياد مى‌زدم، شب خواب نرفتم، آخر شب لحظه‌اى خوابم برد. حضرت شاهچراغ را ديدم، فرمود: بايد آن جوان را راضى كنى. چون بخود آمدم دانستم سبب درد چيست. رفتم جوان را پيدا كردم و معذرت خواستم و بالاخره راضيش كردم در همان لحظه درد ساكت و ورم‌ها تمام شد و معلوم شد كه من خطا كرده بودم و سوء ظن بوده است و به عزادار حضرت سيدالشهداء توهين كرده بودم.

لطف حسين ما را تنها نمي‌گذارد

گر خلق واگذارند او وا نمي‌گذارد

هل من معين او را بايد جواب گفتن

شيعه امام خود را تنها نمي‌گذارد

زهرا به دوستانش قول بهشت داده

بر روي گفته خود او پا نمي‌گذارد

از بس گناه‌كاريم ما مستحق ناريم

بايد كه سوخت اما مولا نمي‌گذارد