بازگشت

اشك علي (ع)


ما هم به تبع آن حضرت گريه كرديم . سپس حضرت فرمود:

اُوّه اُوّه ، مرا با آل سفيان چكار است كه جنگ كنيم آنها از جنود سپاهيان شيطانند، اي اباعبدالله صبر كن زيرا هر بلائي كه بسرت اينها مي آورند، سر من آوردند، سپس حضرت آبي جهت وضو گرفت و وضويي ساخت و چند نماز خواند، باز آن حرفها را زد، بعد يك مقدار خواب رفته و بعد بيدار شد، سپس فرمود: يابن عباس آيا از خوابي كه ديده ام تو را با خبر كنم ؟

عرض كردم : انشاءالله كه خير است ! بفرماييد،

حضرت فرمود: ديدم گويا مرداني با علمهاي سفيد از آسمان به زمين آمدند، شمشيرهاي سفيد و درخشنده بر كمر داشتند، سپس گرد اين زمين خطي كشيدند، فرمودند:

ديدم گويا شاخه هاي اين نخلها بزمين رسيده و در ميان خون شناور شد، و گويا فرزندم حسين (ع ) و ميوه دلم ، و نور بصرم ، در آن غرق شده و هر چه استغاثه ميكند. كسي به فريادش نمي رسد، و گويا آن مرداني را كه از آسمان آمده بودند.

ندا مي كردند و مي گفتند:

اي آل رسول صبر كنيد.

كه شما را خواهند كشت . و شما بدست يك مشت مردم شر كشته خواهيد شد. و اينك بهشت مشتاق شما است . اي اباعبدالله . سپس رو به سوي من كردند و مرا تعزيت دادند و فرمودند: يا اباالحسين به تو بشارت باد و خدا روز قيامت چشمت را روشن كند.

از خواب بيدار شدم . بخدا قسم كه قبلا حضرت رسول صادق ابوالقاسم (ص ) بمن خبر دادند.

كه من به سوي اهل بغي مي روم . و به اين زمين ميرسم ... آه در اينجا فرزندم حسين با هفده نفر از اولاد من واز اولاد فاطمه (ع ) دفن مي شوند.

و اين زمين در آسمان معروف به كربلا است ، چنانكه در زمين حرمين و بقعه بيت المقدس معروف است . سپس فرمود: يابن عباس ببين در اين نواحي فضولات آهوان را مي بيني ؟ به خدا قسم به من دروغ نگفته اند، و آنها زرد شده اند به رنگ زعفران ، ابن عباس گفت :

بررسي كردم و پيدا كردم و فرياد زدم : يااميرالمؤ منين اين را پيدا كردم كه فرموديد.

حضرت فرمود: صدق الله و رسوله . هر وله كشان به سمت آنها دويد. و آنها را بوئيده و فرمود: اين همان است . آيا ميداني قضيه اينها چيست ؟

عرض كردم : خير آقا نمي دانم . حضرت فرمود: اين سرزمين ، زميني است كه وقتي كه حضرت عيسي (ع ) با حواريين به اين زمين رسيد، ديد در اينجا چند تا آهو دور هم جمع شده اند و گريه ميكنند، سپس حضرت عيسي (ع ) نشست و حواريين هم نشستند و مشغول گريه شدند.

حواريين گفتند: يا روح الله سبب گريه شما چيست ؟ فرمود: اين زمين كربلا است كه در آن فرزند پيغمبر خدا احمد (ص ) و فرزند بتول عذرا (عليهاالسلام ) شبيه مادرم حضرت مريم (عليهاالسلام ) است كشته خواهد شد و در اينجا مدفون ميگردد.

تربتي است كه از مشك معّطرتر است ، زيرا كه تربت آن جناب است و اين آهوان با من سخن گفتند: كه مادراينجا بخاطر شوق به آن جناب مانده ايم و در امان هستيم .

حضرت عيسي (ع ) مقداري از فضولات را برداشته و بوئيد و فرمود:

خوشبويي آن بخاطر علفهاي اين صحرا است . خدايا اينها را باقي بگذار تا اينكه پدرش ببويد و تعزيت او شود. و اين است كه تا حال مانده است و رنگش از طول مدت زرد شده ، و اين زمين كرب و بلا است ، پس با صداي بلند فرمود:

اي خداي عيسي بن مريم ، مبارك مكن بر كشندگانش و كسا نيكه آنها را ياري مي كنند.

سپس حضرت مدت مديدي گريست تا اينكه به رو افتاد و غش كرد، ما هم گريه كرديم .

چون به حال آمد چند بعره برداشت و در گوشه ردا پيچيد، و به من فرمود:

تو هم بردار و نگه دار اگر ديدي كه از آن خون تازه ميجوشد و جاري مي شود، بدانكه حسينم شهيد شده . ابن عباس مي گويد:

من هم برداشتم و از آن نگه داري كردم تا اينكه يك روز خواب بودم ، وقتي كه از خواب بيدار شدم ، ديدم از آن خون تازه اي جاري گرديد. و آستينم مملو از خون است پس نشستم و گريه كردم و با خودم گفتم :

يقينا حسين را كشتند.

البته علي (ع ) تا بحال خبري به من نداده بود كه واقع نشده باشد.

پس بيرون آمدم ، ديدم شهر مدينه گويا ابر نازكي آن را فرا گرفته آفتاب ظاهر شده گويا كسوف گرفته ، گويا از در و ديوار شهر خون تازه ميريزد.

از زاويه خانه صدايي شنيدم كه شخصي مرثيه مي خواند و مضمونش اين است كه اي آل پيغمبر صبر كنيد كه فرزند زهراي بتول را كشتند.

و روح الامين با گريه و افغان نازل شد و با صداي بلند گريه مي كرد.

من هم گريه ام گرفت و آن روز را كه روز عاشورا بود ضبط كردم و بعد بعضي از افراد و كسانيكه همراهم بودند اين قضيه را گفتم آنها هم حرف مرا تصديق كردند.

و گفتند ما هم اين صدااش را نديديم شايد حضرت خضر بوده . (71)


پاورقي

71- بحارالانوار، 44، 252 امالي صدوق مجلس 87، 78 4 48