بازگشت

موسي صاحب عصا و حسين صاحب شمشير


خصائص الحسينيه، ص 504. موسي، صاحب عصاست که معجزه بوده، و حسين عليه السلام، صاحب شمشير است که مظهر شجاعت نبويه بوده و به آن جناب، ميراث رسيده بود و مشهور به شجاعت حسينيه شد. موسي دعا کرد که خداوند، هارون برادرش را وزير او قرا دهد، و حسين عليه السلام، ايضا وزيري چون عباس برادرش داشت که باعث قوت کمر و زور و بازويش بود، و از اين جهت، در وقت شهادت او ناله برآورد که: الآن، پشتم شکست.

از براي موسي، يک دريا منشق شد، تا بني اسرائيل عبور نمودند، و از براي حسين عليه السلام، تمام درياها به موج درآمدند و ماهيان خود را بيرون انداختند و بر آن جناب، نوحه کردند، و ملکي از ملائکه ي فردوس برين نازل شد بر درياها، بال هاي خود را پهن کرد و ندا نمود که: «اي اهل دريا! لباس حزن در بر کنيد که فرزند رسول خدا را سر بريدند». [1] و در روايت ديگر مي فرمايد که نزديک مي شود که درياها منشق شوند و بعضي به بعضي فروريزند، اگر ملک موکل به آنها مانع نشود، و اين، در وقتي است که حضرت فاطمه عليهاالسلام گريه و نوحه مي کند بر فرزندش؛ بلکه در بعض روايات است که اين امر، مکرر واقع مي شود، و از اين جهت فرمودند: «آيا دوست نمي داري که از ياوران حضرت



\cf2 [ صفحه 162]



فاطمه عليهاالسلام باشي؟». [2] .

موسي، قبر خود را به دست خود حفر کرد در وقتي که گذشت به مردي که قبري حفر مي نمود، از او سؤال کرد: «اين از کيست؟». گفت: از يک بنده ي صالح از بندگان خدا. گفت: «مي خواهي تو را اعانت (کمک) کنم؟». پس اعانت کرد او را بر کندن قبر، و لحد را تمام نمود. آن مرد گفت: بخواب در آن، تا ببينم وسعت دارد يا نه؟ موس خوابيد. پس مقامش را به او نمودند. طلب کرد که روحش را قبض کنند. پس در همان قبر، روحش مقبوض گرديد؛ [3] و حسين عليه السلام چون که سه روز دفن نشد، قبر او را رسول خدا حفر نمود؛ بلکه قبول اصحابش را نيز آن حضرت حفر نمود. چنان که در خبر است که ام سلمه، روز عاشورا در خواب ديد رسول خدا را غبارآلود و فرمود: «مردم، بر فرزندم هجوم آوردند و او شهيد کردند و من او را کشته ديدم و تا حال، مشغول حفر قبور بودم از براي حسين عليه السلام و اصحابش». [4] .

موسي را چون آل فرعون از ميان آب گرفتند، خواهرش آمد و از دور نظر مي کرد که عاقبت امر او به کجا مي رسد پس ديد خواتين (زنان بزرگ) مصر او را به فرزندي برداشته اند و دست به دست و دامن به دامن مي دهند و تمام زن هاي شيرده را از براي دايگي او جمع نموده اند و آن جناب، پستان ايشان را قبول نمي کند پس خواهرش آمد و گفت: من اهل بيتي سراغ دارم که از براي کفالت او، تا آخر قصه. [5] .

و حسين عليه السلام چون از بالاي اسب بر روي خاک افتاد، آل ابوسفيان، گرد او را گرفتند و خواهرش از خيمه بيرون آمد که ببيند عاقبت امر او به کجا کشيده. پس ديد او را طعمه ي نيزه ها و شمشيرها. فرياد برکشيد و استغاثه نمود به لشکر



\cf2 [ صفحه 163]



و فرمود: اي پسر سعد! آيا ابوعبدالله کشته شود و تو به او نظر کني [6] .

موسي چون اهل خود را برد و به طور سينا رسيد و سرما و باران در شب زمستان ايشان را دريافت و نتوانستند آتش روشن نمايند، پس به اطراف نظر کرد و از دور، آتش را ديد و به اهلش گفت: «توقف کنيد که من آتش يافته ام مي روم شايد از براي شما پاره اي بياورم، يا راهي بيابم». [7] اگر خواهي قصد کن کليم الله را، يا قصد کن حسين عليه السلام پسر رسول الله را که به اهلش فرمود: «من در وادي مقدس و بقعه ي مبارکه آتشي يافته ام. پس بياييد با من، که خدا خواسته است شما را اسير ببيند». [8] .

موسي، سبزه ي گياه از پوست شکمش ظاهر بود، از بس علف تناول نموده بود از گرسنگي [9] و حسين عليه السلام، سرخي خون، از جميع اعضاي بدنش و سرش و مويش و پوستش ظاهر بود و لبان مبارکش کبود شده بود از تشنگي.


پاورقي

[1] بحارالأنوار، ج 45، ص 221؛ کامل الزيارات، ص 68 - 67 (باب 21).

[2] بحارالأنوار، ج 45، ص 209؛ کامل الزيارات، ص 83 - 82 (باب 26).

[3] بحارالانوار، ج 13، ص 365؛ اکمال الدين، ج 1، ص 153؛ أمالي الصدوق، ص 193 (مجلس 41).

[4] بحارالأنوار، ج 45، ص 230؛ أمالي الصدوق، ص 120 (مجلس 29)؛ أمالي المفيد، ص 319.

[5] بحارالأنوار، ج 13، ص 39؛ کمال‏الدين، ج 1، ص 149 - 148.

[6] بحارالأنوار، ج 45، ص 55؛ مقتل أبي‏مخنف، ص 196 - 195؛ مقتل الخوارزمي، ج 2، ص 35.

[7] سوره‏ي طه، آيه‏ي 10.

[8] بحارالأنوار، ج 44، ص 364؛ لهوف، ص 28.

[9] بحارالأنوار، ج 13، ص 28؛ تفسير القمي، ج 2، ص 138.