بازگشت

غيرت


دهم صفت غيرت است نسبت به نفس و اهل و عيال، و در آن، به حد کمال بود؛ اما نسبت به نفس، پس از اقوال و افعال او معلوم است. يکي از آنها که دل را مجروع مي نمايد، آن است که چون طاقت سواري از براي آن جناب نماند به سبب ضربت صالح بن وهب، از اسب بر زمين آمد. پس از شدت غيرت برخاست. باز صدماتي بر او وارد شد که از ايستادن، ضعيف گرديد و بر زمين نشست. باز او را با آن حالت نگذاشتند و به قسمي نمودند که گاهي مي نشست و گاهي مي افتاد، [1] و اين همه، به جهت آن بود که او را افتاده نبينند و



\cf2 [ صفحه 48]



شماتت کنند.

و اما نسبت به عيال، پس بذل جهد نمود در حفظ ايشان به کندن خندق و آتش کردن در آن، [2] و التماس کردن از دشمن که فرمود: «أقصدوني بنفسي و اترکوا حرمي؛ [3] [از حرم دست کشيد و به سوي من آييد» ]، تا به حدي که با کمال تشنگي و قدرت بر آب، آب را از دست ريخت، با اين که به نزديک دهان رسانيده بود، چون ملعوني ندا کرد که: اي حسين! آب مي خوري و حال آن که لشکر به خيمه ريختند. [4] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 45، ص 54؛ لهوف، ص 54.

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 4؛ الارشاد، ج 2، ص 98.

[3] بحار الانوار، ج 45، ص 51؛ لهوف، ص 52.

[4] بحارالانوار، ج 45، ص 51؛ المناقب، ج 3، ص 215.