بازگشت

پيش بيني شهادت


چنانچه مي دانيم و به نقل متواتر ثابت است، رسول اعظم ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ و علي ـ عليه السّلام ـ از شهادت سيدالشهداء ـ عليه السّلام ـ خبر دادند، و اين اخبار در معتبرترين کتابهاي تاريخ و حديث ضبط شده است، و صحابه و همسران و خويشاوندان و نزديکان پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ اين اخبار را بلا واسطه و يا با واسطه شنيده بودند. وقتي حسين ـ عليه السّلام ـ عازم هجرت از مدينه ي طيّبه به مکه ي معظمه شد، و هنگامي که در مکه تصميم به سفر عراق گرفت، اعيان و رجال اسلام در بيم و تشويش افتاده و سخت نگران شدند. هم بملاحظه ي اينکه بطور يقين ميدانستند بر طبق اخبار پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ شهادت در انتظار حسين ـ عليه السّلام ـ است و هم بملاحظه ي اوضاع روز و استيلاي بني اميّه بر جهان اسلام، و رعب و هراسي که از ظلم و ستمشان در دلها افتاده، و خفقاني که قلوب مسلمين را فراگرفته؛ از اينکه بتوان با حکومت ستمکار آنها به مبازره برخاست مأيوس و نا اميد بودند و هم با امتحاناتي که مردم کوفه در عصر حضرت امير المؤمنين، و حضرت مجتبي ـ عليهما السّلام ـ داده بودند، آينده روشن معلوم بود که حسين ـ عليه السلام ـ به سوي مرگ و شهادت سفر مي کند و احتمال اينکه جريان بطور ديگر خاتمه يابد بسيار ضعيف بود.

اگر پنجاه در صد بلکه بيست در صد احتمال پيروزي ظاهري حسين ـ عليه السّلام ـ داده مي شد، با ايمان مردم به حقيقت آن حضرت وبا محبوبيتي که در قلوب همه داشت، جمعيت و سپاه آن حضرت خيلي بيش از اينها مي شد و کساني مانند عبيدالله حر جعفي از ميدان قيام و جهاد کنار نمي رفتند، اما اين اشخاص چون وارد در سياست روز بودند و مي دانستند راه همراهي با حسين به کجا منتهي مي شود و همت آنکه مانند زهير از سر مال و جاه و جان در راه خدا و ياري پسر پيغمبر بگذرند، نداشتند و وجدانشان هم به آنها اجازه نمي داد که با حزب اموي همکاري کنند و با پسر پيغمبر که حامي دين و طرفدار حق بود بجنگند، لذا کناره گيري اختيار کردند و از سعادت شهادت و ياري امام وقت محروم شدند.

مسلمانان، مسلمانان زمان پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ نبودند. تجملات دنيا و خوش گذرانيها در آنها اثر کرده و شيريني حکومت و رياست را چشيده بودند ثروت هاي کلان، و مال و زمين و محصول فراوان، غلامان و کنيزان؛ تعلقاتشان را به دنيا زياد و ايمانشان را ضعيف ساخته بود.

امر به معروف و نهي از منکر و دعوت به زهد و تقوي و فداکاري در راه حق، از بين رفته و حب دنيا و دوستي پول و مقام و شهوت وجدان ها را تاريک و آلوده نموده بود. آنهائي که دستگاههاي رهبري جامعه را اداره مي کردند هم حالشان معلوم بود! عمرشان را با سگ و بوزينه و قمار و شراب و رقص و خوانندگي و غنا، سر کرده و بيت المال مسلمين را ميان طرفداران خود قسمت مي نمودند و با حقوقهاي زيادي که به فرماندهان مي دادند و تمتعاتي که در اختيارشان گذاشته شده بود شرف و غيرت و دين و توجه به مصالح را از آنها خريده بودند.

آنهائي که با بني اميّه، و مقاصدشان همراه نبودند حداقلِّ مجازاتشان، محروميت از حقوق اجتماعي و قطع مقرري بود.

از چنين جامعه اي توقع آنکه قيام کرده و به گرد يک پيشواي ديني يا رهبر ملي اجتماعي کنند و حکومت خودکامگان را ساقط سازند، بعيد است؛ لذا پشت پا به سعادت خود زدند و حسين را تنها گذاشتند [1] .

همه مردم حسين ـ عليه السّلام ـ را دوست مي داشتند و طرفدار فکر و روش او بودند ولي شجاعت روحي و رشد فکري و قوت ايمان و گذشتشان به قدري نبود که بتوانند مانند حبيب و مسلم و حر و زهير، مقامات و مصالح، و منافع زود گذر و موقت را فداي مصالح عامه و ياري دين کنند.

اين جمله که فرزدق به حضرت حسين ـ عليه السّلام ـ عرضه داشت:

«قُلُوبُهُمْ مَعَکَ وَ سُيُوفُهُمْ عَلَيْکَ» [2] .

دلهاي مردم با تو، ولي شمشيرهايشان با بني اميّه است

يک جمله ي تمامي بود که وضع مردم را در آن روزگار کاملاً شرح مي دهد؛ هم موقعيت روحاني و ملّي حسين ـ عليه السّلام ـ را در قلوب معلوم مي سازد، و هم ضعف روحي و فقدان شجاعت اخلاقي مردم را بيان مي کند.

مجمع بن عبدالله بن مجمع عائذي که از شهداي کربلا است مردم کوفه را بدينگونه معرفي کرد. گفت: به سران مردم رشوه هاي بزرگ داده شد، و کيسه هايشان پر شد، پس آنها بر ظلم و دشمني با تو همدست شدند، و اما سائر مردم:

«فَاِنَّ أَفئِدَتَهُمْ تَهْوي اِلَيْکَ، وَ سُيُوفَهُمْ غَداً مَشهُورَةٌ عَلَيْکَ» [3] .

دلهاشان به سوي تو مايل است ولي شمشيرهاشان به روي تو کشيده مي شود.

غرض اينست که معلوم باشد صحابه و بني هاشم و مردمان وارد به جريان روز بودند و ياران حسين ـ عليه السّلام ـ همه شهادت خود را پيش بيني مي کردند.

از ابن عباس نقل است که مي گفت: ما اهل بيت که جمع بسياري بوديم، شک نداشتيم که حسين ـ عليه السّلام ـ در طف کشته مي شود [4] .

ابن عباس، ابن عمر، محمد بن حنفيه و عبدالله بن جعفر که اصرار در انصراف آن حضرت داشتند و تقاضاي خود را از آن سيّد شهيدان تکرار مي کردند، از اين جهت بود که شهادت آن امام مجاهد مظلوم را پيش بيني مي نمودند؛ عرض مي کردند: اگر تو کشته شوي نور خدا خاموش مي شود، تو نشانه ي راه يافتگان،و اميد مؤمنان هستي [5] .

از همه بيشتر شخص حسين ـ عليه السّلام ـ از خبرهاي جد و پدرش با اطلاع و از روحيات مردم آگاه بود! او بهتر از همه کس آنها را مي شناخت، و اين کلام از آن حضرت است:

«اَلنّاسُ عَبيدُ الدُّنْيا، وَالدّينُ لَعْقٌ عَلي اَلْسِنَتِهِمْ فَاِذا مُحِّصُوا بِالْبِلاءِ قَلَّ الدَّيّانُونَ»

لذا وقتي در بين راه يک نفر از بني عکرمه از آن حضرت تقاضا کرد به کوفه نرود، و عرض کرد: شما وارد نمي شويد مگر بر نيزه و شمشير، حضرت فرمود:

«يا عَبْدَاللهِ اِنَّهُ لَيْسَ بِخَفِيِّ عَلَيَّ الرَّأْيِ وَ لکِنَّ اللهَ لا يُغْلَبُ عَلي اَمْرِهِ [6] .

اي بنده ي خدا! آنچه گفتي بر من پوشيده نيست و پايان کار همان است که تو مي بيني؛ ولي بر امر و قضا و حکم خدا نمي توان غالب شد.


پاورقي

[1] انصاف اينست که مردم کوفه در پرستش مظاهر فريبنده مادي و ترک حق تنها نيستند و فقط آنها را نبايد به باد توبيخ و لعنت گرفت. در سائر اعصار نيز مردماني بوده و هستند که به همان روش اهل کوفه مي روند و دين و حاميان دين را تنها مي گذارند، با اين تفاوت که کساني که دعوت به حق مي کنند، مقام و شخصيت حسين را ندارند ولي هدف و مقصد حسين باقي است و امروز هم علت عمده گرفتاري هاي مسلمانان وضعف و سستي آنان و تجزيه ي کشورها و تفرقه و اختلاف و يکي نبودن حرفها، ترس از زوال منافع مادي و حب دنيا و وحشت از مرگ است. چنانچه در روايت است که پيغمبر اعظم ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ فرمود: «کَيفَ بِکُمْ اِذا تَداعي عَلَيْکُم وَالاُْمَمُ کَما تَداعي الاکِلةُ عَلَي القِصاعِ قالُوا اَمْ مِن قِلة يَومئذ يا رَسُولَ الله قالَ: بَلْ مِنْ کَثْرَةِ وَلکِنَّکُمْ غُثاء کَغُثاءِ السَّبيلِ قَد أَوْهَنَ قُلُوبَکُم حُبُّ الدُّنيا وَ کراهيّةُ المَوت».

«چگونه خواهيد بود آن وقتي که بر شما هجوم آورند دشمنان از هر امت و قبيله اي؟! مانند هجوم آوردن خورندگان بر کاسه ها! عرض کردند: يا رسول الله اين به سبب کمي جمعيت ماست؟ فرمود: بلکه جمعيت شما در آن وقت زياد است، لکن شما همچو گياهان خشکيده اي هستند که سيل انباشته کرده، دلهاي شما را دوستي دنيا و ناخوشايند بودن مرگ سست کرده است».

و مخفي نماند که روايت مذکور به اين متن نيز نقل شده «کَيْفَ بِکُمْ اِذا تَداعي عَلَيْکُم بَنُوالاَصْفَر» و بر اين تقدير ممکن است بنابرآنکه بني اميّه اصلاً رومي هستند يا اقلاً بني مروان چنانچه عقاد و ديگران نقل کرده اند مراد از بني الاصفر همان بني اميّه و بني مروان باشند که براي بلعيدن جوامع اسلامي دهن باز کردند و مسلمانان با آنکه جمعيتشان زياد بود چون از ترس مرگ و حب دنيا دلهايشان سست شده بود از اسلام دفاع نکردند تا بني اميّه آنها را از حقوق اسلام محروم نمودند.

[2] تاريخ طبري، ج 4، ص 290. تذکرة الخواص، ص 251.

[3] ابصار العين، ص 86. ابوالشهداء، ص 75، بطله کربلا، ص 108.

[4] مقتل خوارزمي، ف 8 ص 160.

[5] مقتل خوارزمي، ف 10، ص 218.

[6] طبري، ج 4، ص 31 ـ کامل، ج 3، ص 278.