قافيه «ف»
أأقصِدُ بِالمَلامَةِ قَصدَ غَيري
وأمري کُلُّهُ بِادِي الخِلافِ
إذا عاشَ امرُؤٌ خَمسينَ عاماً
ولَم يُرَ فيهِ آثارُ العَفافِ
فَلا يُرجي لَهُ أبداً رَشادٌ
فَقَد أودي بِمُنيَتِهِ التَّجافي
وکَم [1] لا أبذُلُ الإِنصافَ مِنّي
وأبلُغُ طاقَتي فِي الاِنتِصافِ
لِيَ الوَيلاتُ إن نَفَعَت عِظاتي
سِوايَ ولَيسَ لي إلَّا القَوافي
* * *
آيا با آن که تمام کارهايم نادرست است
قصد ملامت ديگران بنمايم؟
انسان، زماني که پنجاه سال زندگي کند
و در او آثار خويشتنداري نباشد
ديگر به صلاح او اميدي نيست
زيرا با قصد دور شدن از حقيقت،خودش را هلاک کرده است.
تا کي منصفانه رفتار نکنم
و تمام توان خود را مصروف دادگري نسازم؟!
واي بر من، اگر اندرزهايم به ديگران سود دهد
و براي من، جز الفاظ آن نماند!
پاورقي
[1] في ديوان الإمام الحسين عليه السلام: «ولِم» بدل «وکم».