بازگشت

قافيه «ش»



عَظيمٌ هَولُهُ وَالنّاسُ فيهِ

حَياري مِثلَ مَبثوثِ الفَراشِ
بِهِ يَتَغَيَّرُ الأَلوانُ يَوماً

وتَصطَکُّ الفَرائِصُ [1] بِارتِعاشِ
هُنالِکَ کُلَّما قَدَّمتَ يَبدو

فَعَيبُکَ ظاهِرٌ وَالسِّرُّ فاشِ
تَفَقَّد نَقصَ نَفسِکَ کُلَّ يَومٍ

فَقَد أودي بِها طَلَبُ المَعاشِ
إلي کَم تَبتَغِي الشَّهَواتِ طَوراً [2] .

وطَوراً تَکتَسي لينَ الرِّياشِ

* * *

هراس آن روز، بزرگ است و مردم در آن

مانند پروانه هاي پراکنده در فضا، سرگردان اند.

روزي که از ترس، رنگ چهره ها دگرگون مي شود

و لرزه بر پهلوها مي افتد.

در آن جاست که هر چه پيش فرستاده اي، ظاهر مي شود

و عيبت آشکار و رازت فاش مي گردد.

هر روز، نقايص نفست را جستجو کن

چرا که طلب معاش، جانت را به هلاکت افکنده است.

تا کِي، گاه به دنبال شهوت هاي گوناگون هستي

و گاه، لباس هاي نرم مي پوشي؟!


پاورقي

[1] الفَرِيصَةُ: اللحمة بين الجنب والکتف التي لا تزال ترعد من الدابّة، وجمعها فريص وفَرائِص (الصحاح: ج 3 ص 1048 «فرص»).

[2] في المصدر: «طُرّاً»، وما أثبتناه هو الصحيح، کما في ديوان الإمام الحسين‏ عليه السلام.