بازگشت

قافيه «س»


أفِي السَّبَخاتِ [1] يا مَغبونُ تَبني

وما يُبقِي السِّباخُ عَلَي الأَساسِ
ذُنوبُکَ جَمَّةٌ تَتري عِظاماً

ودَمعُکَ جامِدٌ وَالقَلبُ قاسِ
وأيّاماً عَصَيتَ اللَّهَ فيها

وقَد حُفِظَت عَلَيکَ وأنتَ ناسِ
وکَيفَ تُطيقُ يَومَ الدّينَ حَملاً

لِأَوزارٍ کِبارٍ [2] کَالرَّواسي
هُوَ اليَومُ الَّذي لا وُدَّ فيهِ

ولا نَسَبٌ ولا أحَدٌ مُواسِ

* * *

اي بيچاره آيا در سرزمين شوره زار خانه مي سازي

شوره زار پي و بنيان را نگاه نمي دارد

همه گناهان تو استخوانت را پوشيده

واشک چشم تو خشکيده است و دلت را قساوت گرفته است

و روزهايي که خدا را در آن نافرماني کرده اي

براي تو ثبت شده است و حال آنکه تو فراموش کرده اي

چگونه در روز قيامت مي تواني برداري

گناهان بزرگي که همچون کوه سنگين است

قيامت روزيست که در آن دوستي نيست

و نسبت هم فايده اي ندارد و هيچ کس براي تو مفيد نيست

پاورقي

[1] السَّبخة: هي الأرض التي تعلوها الملوحة ولا تکاد تنبت إلّا بعض الشجر (النهاية: ج 2 ص 333 «سبخ»).

[2] في ديوان الإمام الحسين‏ عليه السلام: «لأوزارِ الکبائر».