بازگشت

قافيه «ذ»



ودُنياکَ الَّتي غَرَّتکَ فيها [1] .

زَخارِفُها تَصيرُ إلَي انحِذاذِ [2] .
تَزَحزَح مِن [3] مَهالِکِها بِجَهدٍ

فَما أصغي إلَيها ذو نَفاذِ
لَقَد مُزِجَت حَلاوَتُها بِسَمٍّ

فَما کَالحِذرِ مِنها مِن مَلاذِ
عَجِبتُ لِمُعجَبٍ بِنَعيمِ دُنيا

ومَغبونٍ بِأَيّامِ اللِّذاذِ
ومُؤثِرٍ المُقامَ بِأَرضِ قَفرٍ

عَلي بَلَدٍ خَصيبٍ ذي رَذاذٍ

* * *

دنياي تو - که تو را فريفته است -

زيورهايش رو به زوال است.

بکوش تا از مَهلکه هاي آن برکنار باشي

چرا که صاحب اراده، به آن، گوش نمي سپرد.

دنيايي که شيريني آن به زهر آميخته است

هيچ پناهگاهي بهتر از پرهيز از آن نيست.

در شگفتم از شيفته نعمت دنيا

و فريفته روزهاي خوش آن!

و در شگفتم از ترجيح دهنده اقامت در سرزمين هاي خشک و بي آب و گياه

بر اقامت در سرزمين هاي حاصلخيز و پرباران!


پاورقي

[1] في ديوان الإمام الحسين‏ عليه السلام: «منها» بدل «فيها».

[2] الحَذُّ: القَطع المستأصل؛ حَذّهُ يَحُذُّه حَذّاً: قطَعَهُ قطعاً سريعاً مُستأصلاً (لسان العرب: ج 3 ص 482 «حذذ»).

[3] في ديوان الإمام الحسين‏ عليه السلام: «عن» بدل «من».