بازگشت

امام حسين در بالين حضرت قاسم


چون آوازش به گوش سيدالشهداء عليه السلام رسيد، مانند عقاب پرواز کرد تا بر سر او رسيد و مثل شير خشمناک بر آن قوم بي باک حمله کرد. شمشيري حواله ي قاتل او نمود، آن ملعون دست خود را سپر کرد، دستش از مرفق جدا شده، نعره زد که: مرا دريابيد.

لشکر به اعانتش، حمله کردند که او را بربايند، جنگ درگرفت و مغلوبه شد.

«فاستقبله بصدورها و جرحته بحوافرها و وطئته حتي مات الغلام»؛ [1] .

آه! آه! اسب هاي مخالف او را پامال کردند و بدن شريفش را به سم هاي خود مجروح نمودند. [2] .


قد أوطئوه الصافنات فصدره

المضمار لأصدار الايراد


اسب هاي قوي هيکل دشمنان، او را پامال کردند و سينه ي او را محل آمد و شد اسبان نمودند.


محطوم جسم هشمت أضلاعه

و کسر ظهر من خيول زياد


بدنش را درهم کوفتند و استخوان هاي پهلويش را خورد کردند و پشتش را درهم شکستند.

چون جنگ آرام شد و غبار فرو نشست، جناب سيدالشهداء عليه السلام بر سر آن قتيل آمد، ديد با عضوي پاره پاره و خورد شده بر زمين افتاده و پا بر زمين مي سايد، چون او را ديد فرمود:

«يعز والله! علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک، أو يجيبک فلا يعينک، أو يعينک فلا يغني عنک»؛

به خدا قسم! بر عموي تو دشوار و سخت است که تو او را بخواني و او تو را


اجابت نکند، يا تو را اجابت نمايد و اعانت نکند، يا اعانت کند و رفع اشرار از تو ننمايد.

«بعدا لقوم قتلوک»؛

دور باد از رحمت خدا قومي که تو را کشتند.

پس او را برداشت، گويا مي بينم که پاهاي او را بر زمين مي کشيد و سينه اش را به سينه ي خود چسبانيده بود، در دل گفتم: او را چه مي کند؟

پس او را آورد تا درميان کشتگان گذاشت. [3] .

و به روايت ديگر: او را در خيام آورد، و در خيمه گذاشت، هنوز او را رمقي بود، چشم گشود، ديد عموي بزرگوارش او را در بغل گرفته و مي گريست و مي فرمود:

اي فرزند! خدا کشنده ي تو را لعنت کند، بر عموي تو دشوار و سخت است که تو او را بخواني در حالتي که کشته شده باشي، اي فرزند!

«قتلوک الکفار کأنهم ما عرفوک و لا عرفوا من جدک و أبوک؟»؛

کفار تو را کشتند، گويا آنان تو و جد و پدرت را نشناختند.

وقتي زنان اهل بيت عليهم السلام اين صحنه را ديدند، سيلي بر صورت زدند، جامه ي شکيبايي را دريدند و ناله ي «واويلا و واثبورا» بلند کردند.

حضرت فرمود:

«اصبروا يا بني عمومتي! اصبروا يا أهل بيتي! لا رأيتم هوانا بعد هذا اليوم»؛ [4] .

صبر کنيد [اي فرزندان عمويم! صبر کنيد] اي اهل بيت من! که بعد از اين روز، هرگز مذلت و خواري نخواهيد ديد.

(انا لله و انا اليه راجعون)



پاورقي

[1] بحارالانوار: 35/45.

[2] بنا بر نقل برخي از مقاتل، کسي که زير سم اسب‏ها جان داد، قاتل حضرت قاسم عليه‏السلام بود، نه آن شاهزاده، چرا که در عبارت بعدي آمده: آن حضرت زنده بود و پا بر زمين مي‏ساييد... (محقق).

[3] بحارالانوار: 35/45 و36.

[4] الارشاد: 111/2، مقتل الحسين عليه‏السلام: 27/2، مقاتل الطالبيين: 88، تاريخ طبري: 447/5.