مبارزه ي جواني که پدرش در معرکه ي جنگ به شهادت رسيده بود
و به روايت محمد بن ابي طالب موسوي:
جواني بود که پدرش در معرکه شهيد شده بود، مادرش به نزد وي آمد و گفت:
«يا بني! اخرج و قاتل بين يدي ابن رسول الله»؛
اي فرزندم! برخيز و قدم در راه وفا نه و در برابر فرزند پيغمبر جهاد کن که وقت دريافتن سعادت است.
آن جوان برخاسته و عازم ميدان شد، جناب امام حسين عليه السلام فرمود:
اي جوان! پدرت کشته شد، شايد مادرت به ميدان رفتن تو راضي نباشد.
عرض کرد: مادرم مرا به جهاد امر نموده و او مرا به خدمت تو فرستاده است.
بعد از رخصت به ميدان آمد و مي گفت:
أميري حسين و نعم الأمير
سرور فؤاد البشير النذير
علي و فاطمة والداه
فهل تعلمون له من نظير؟
له طلعة مثل شمس الضحي
له لمعة [1] مثل بدر المنير
امير من حسين عليه السلام است و نيکو اميري است. او سرور قلب احمد مختار است.
او فرزند فاطمه و علي کرار عليهماالسلام است، پس آيا او را نظير و مانندي مي باشد؟
روي انورش مثل خورشيد تابان و همانند ماه درخشان است.
آنگاه شروع به مقاتله کرد، جنگ نمود تا کشته شد، دشمنان سرش را بريده و به ميان لشکر سيدالشهداء عليه السلام انداختند، مادرش سر پسرش را برداشت و گفت:
«أحسنت يا بني! يا سرور قلبي! و يا قرة عيني!»؛
مرحبا! نيکو جان فشاني کردي اي نور ديده ام! و اي سرور سينه ام.
پس آن سر را به سوي يکي از ظالمان انداخت و او را کشت. آنگاه عمود خيمه را گرفت و رو به ميدان نهاد و مي گفت:
أنا عجوز سيدي ضعيفة
خاوية بالية نحيفة
أضربکم بضربة عنيفة
دون بني فاطمة الشريفة
من پيرزني هستم ضعيف و نحيف و از کار مانده؛
و ليکن اي گروه کفار! شما را با ضربت هاي عنيف، در ياري فرزند فاطمه عليهاالسلام مي زنم.
آنگاه حمله کرد و دو مرد را به جهنم فرستاد، پس حضرت امر فرمود که برگردد و او را دعا کردند. [2] .
محمد بن ابي طالب مي گويد:
اصحاب امام حسين عليه السلام يکي پس از ديگري نزد آن امام مي آمدند و مي گفتند:
السلام عليک يابن رسول الله.
آن حضرت در جواب مي فرمود:
برو که ما هم پشت سر تو مي رسيم، و اين آيه را مي خواند:
(فمنهم من قضي نحبه و منهم ينتظر). [3] [4] .
پاورقي
[1] در بحارالانوار: آمده: «له غرة».
[2] بحارالانوار: 27/45 و28، با اندکي تفاوت.
[3] سورهي احزاب: آيهي 23.
[4] بحارالانوار: 31/45.