بازگشت

سخنان امام حسين به عمر سعد


صاحب «مناقب» مي گويد:

بعد از موعظه و اتمام حجت، امام حسين عليه السلام فرمود: کجاست پسر سعد؟ عمر را بخوانيد.

آن ملعون را خبر دادند، آن ملعون با کراهت به نزد آن حضرت آمد.

حضرت رو به او کرد و فرمود:

اي پسر سعد! تو مرا مي کشي به گمان اين که ولد الزنا پسر ولد الزنا، ملک ري و جرجان را به تو مي دهد؟! به خدا قسم! هرگز به آن نخواهي رسيد. بکن آنچه مي خواهي که تو بعد از من، شادي نخواهي کرد، نه به دنيا و نه به آخرت، گويا مي بينم که سر تو را در کوفه بر ني زده اند و کودکان به آن سنگ مي زنند.

آن ملعون در غضب شد و روي نحس خودش را برگردانيد و به اصحاب خود گفت: منتظر چه هستيد؟ بر ايشان حمله کنيد، همه ي آنان لقمه اي بيش نيستند.

آن ملعون فوري به علمدار خود گفت: رايت و پرچم را پيش آور و خود تيري به چله ي کمان گذاشت و گفت:

«اشهدوا لي عند الأمير أني أول من رمي السهم الي الحسين»؛

در نزد امير شهادت دهيد که من اولين تير را به سوي آن امام عالميان و لشکر ايشان انداختم.


ناگاه اصحاب آن ملعون همه تيرها بر چله ي نفاق گذاشته و بر لشکر آن زبده ي آفاق انداختند [1] .

محمد بن ابي طالب موسوي مي گويد:

در آن حمله، پنجاه نفر از لشکر سعادت اثر آن سرور کشته شد و کسي نماند مگر آن که تيري به او رسيد و مجروح گرديد. [2] .


فليت أحمد والکرار والده

تنشق بالطف عن شخصيتهما الترب


و ليت يکشف عن وجه البتول له

براقع القبر لو يکشفنها الکرب


اي کاش جد بزرگوارش احمد مختار و پدر والاتبارش حيدر کرار و مادر عصمت شعارش فاطمه ي زهرا عليهم السلام سر از قبر بيرون مي آورزند و او را مي ديدند.


أهوت عليه الصبا لما علقن به

کأنها الطير اذ تهوي فتخلب


که چگونه از هر طرف تيرها و نيزه هاي دشمنان مانند مرغان پران به جانب آن مظلوم ترين مظلومان پرواز مي کند و گوشت هاي بدن شريفش را به چنگال جفا پاره پاره مي کنند.

وبه روايت سيد بن طاووس رحمته الله: آن حضرت روي خود رابه اصحاب کرده فرمود:

«قوموا رحمکم الله!الي الموت الذي لابد منه،فان هذه السهام رسل القوم اليکم»؛

برخيزيد، خدا شما را رحمت کند! مهياي مرگ شويد که اين تيرها پيام آوران قوم به سوي شما هستند.

پس به يکديگر حمله کردند و جنگ در گرفت و يک ساعت از روز مشغول به جنگ بودند، تا اين که جماعتي از اصحاب آن حضرت شهيد شدند. [3] .


لله کم من ذي شيبة و شبية

في کربلاء بشبا الصوارم قطع




خدا را! چه بسيار پيران با وقار و جوانان تقوا شعار که در کربلا به ضرب شمشير کفار از پا درآمده و پاره پاره شدند.


أسفا! لهاتيک الجسوم علي الثري

مصروعة تسفي عليها الأصبع


اي حزن و اندوه بر آن جسم هايي که بر زمين افتاده بودند و بادهاي تند بر آنها مي وزيد.


لله هاتيک الوجوه تعفرت

و لطاما لله کانت ترکع


اي تأسف بر آن روهاي نوراني که بر خاک ماليده شده و حال آن که هميشه در سجود ملک معبود بودند.

در آن وقت امام حسين عليه السلام دست به ريش مبارک گرفته - که پنجاه و هفت سال از عمر شريفش مي گذشت - فرمود:

سخت شد غضب خدا بر يهود در وقتي که گفتند: عزيز پسر خداست و سخت شد غضب خدا بر نصاري در وقتي که براي او شريک قرار دادند و سخت خواهد شد سخط و غضب خداوند جبار بر قومي که اتفاق بر کشتن فرزند پيغمبر خود کردند. به خدا قسم! ايشان را به چيزي از آنچه مي گويند اجابت ني کنم، تا خدا را ملاقات کنم و به خون خود رنگين باشم. [4] .

و به روايت ديگر، فرمود:

حجت را تمام کردم و با قلت انصار و اعوان با اين گروه قليل، با شما آنگاه مرکب را به سوي اصحاب خود برگردانيد. [5] .



پاورقي

[1] المناقب: 109/4، با اندکي تفاوت، بحارالانوار: 10-8/45.

[2] بحارالانوار: 12/45.

[3] اللهوف: 158، بحارالانوار: 12/45.

[4] اللهوف: 158.

[5] رجوع شود به: بحارالانوار: 12-10/45.