بازگشت

بدن مطهر امام حسين در زير سم اسبان


ابن طاووس رحمه الله مي گويد: عمر سعد ملعون ندا کرد: کيست برود و بر بدن مطهر سيد الشهداء عليه السلام اسب بتازد.

پس ده نفر از آن لشکر شقاوت اثر، از براي اين امر عظيم پا در ميدان جرأت نهادند.

اسامي ايشان را ذکر کرده، و از ابو عمرو زاهد روايت کرده که گويد: در نسب ايشان نظر کرديم، همه ي آنها از اولاد زنا بودند. [1] .

و از فاطمه عليهاالسلام دختر سيدالشهداء عليه السلام نقل شده که گويد:

ما همه به درد برهنگي و اسيري خود مبتلا بوديم که ديدم منادي ندا کرد: بياييد و بدن حسين را پامال سم ستوران کنيد؟!

کند باد زباني که بي لکنت اين را بگويد! چون اين سخن را شنيدم نتوانستم بنشينم و بر جاي خود قرار بگيرم، من و عمه ام برخاستيم و لکن من خواستم که از آن مکان دور شوم که اين عمل را نسبت به پدرم نبينم.


اما عمه ام سراسيمه روانه ي قتلگاه شد، به گمانش اين که مي تواند آن را رفع نمايد، تا اين که خود را به جسد مطهر آن حضرت رسانيد.

بدان که از کلام ابن طاووس رحمه الله و غيره برمي آيد که آن جماعت بي دين، اين عمل شنيع را مرتکب شدند و اين از کثيري از اخبار و زيارات نيز مستفاد مي شود و علما و شعرا نيز در مراثي و قصايد ذکر کرده اند.

از جمله ي اين احاديث، روايت علي بن ساباطي است که از حضرت باقر عليه السلام در کيفيت شهادت آن حضرت، روايت کرده، حضرتش چنان بيان فرمودند که دل سنگ را آب مي کند.

حضرت در آخر حديث فرمودند:

«ولقد أوطأوه الخيول [2] بعد ذلک»؛

بعد از کشتن، اسب ها را بر بدن او راندند. [3] .

و اما در زيارات، از آن جمله، فقره ي زيارت عاشوراست که از ناحيه ي مقدسه صادر شده و در کتب مزار مذکور است که به آن حضرت خطار مي کند:

«تطؤک الخيول بحوافرها، و تعلوک الطغات ببوائرها...» الي غير ذلک. [4] .

کليني رحمه الله روايت کرده:

هنگامي که تصميم بر چنين عملي کردند فضه، به زينب عليهاالسلام عرض کرد: اي سيده من! يکي از آزاد شده هاي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم در مسافرت دريا، کشتيش بشکست و به جزيره اي افتاد، در آن جزيره، شيري به نزديک او آمد، از آن شير ترسيد و گفت: يا اباالحارث! من آزاد کرده ي پيغمبرم.

همين که شير، نام مبارک آن حضرت را شنيد، همهمه اي کرد و در پيش روي او به راه افتاد و او را به راه رسانيد و نجات داد.

اي سيده من! در اين نزديکي شيري است، اذن بده بروم و به او اعلام کنم که فردا مي خواهند بدن فرزند پيغمبر را پامال سم اسبان نمايند.


زينب عليهاالسلام به او اذن داد.

فضه مي گويد: من نزد آن شير رفتم و گفتم: اي شير! آيا مي داني که فردا بني اميه مي خواهند با جسد حسين عليه السلام چه کنند؟ «اعلم! أنهم يريدون يواطئون الخيول ظهره»؛ بدان که مي خواهند اسب بر بدن شريف او بتازند.

مي گويد: به خدا قسم! ديدم که آن شير برخاست و حرکت کرد، من نيز در عقبش روان شدم، آمد تا به نزديک جسد اطهر آن حضرت، چون آن جسد مطهر را شناخت، روي بر آن ماليد، صورت بر خاک ماليد و تضرع و زاري مي کرد و از سر شب تا صبح اشک از ديده اش جاري بود.

صبح شد آن جماعت بي دين به جهت اين اراده، به سوي قتلگاه روانه شدند، چون به نزديک قتلگاه رسيدند و آن شير را ديدند، ترسيده و برگشتند.

ابن سعد گفت: اين امر را پنهان داريد. [5] .

ولله در الشاعر:


أصدر حوي وحي الاله و علمه

تحطمه في عدوها الضمر الجرد


آيا آن سينه اي که مخزن علوم الهي و محل رموز نامتناهي بود با پاي اسب ها درهم مي شکستند؟


و جسم له الأفلاک والأرض کونت

يظل ثلاثا ما بها ضمه لحد


آيا بدني که به جهت او و به واسطه ي او، آسمان ها و زمين ها را خلق کردند، سه روز آن را بر روي زمين انداخته و او را دفن نمي نمايند؟!


و رأس ثري في حجر فاطم أعصر

تنوء به في البيد حطيه بلد


آيا اين سري که همواره در کنار حضرت فاطمه عليهاالسلام قرار داشت بر نيزه مي زنند و در شهرها مي گردانند؟


پاورقي

[1] رجوع شود به: اللهوف: 182 و 183، بحارالانوار: 59/45.

[2] در بحارالانوار آمده: «الخيل».

[3] بحارالانوار: 91/45.

[4] بحارالانوار: 322/101.

[5] الکافي: 387/1 ح 7.