بازگشت

باب الحوائج



از آستين قدرت، دستي دگر برآيد

بر دست شير يزدان، شمشير ديگر آيد
اي عاشقان بجوشيد، جآم طرب بنوشيد

عشاق را دوباره، در عشق رهبر آيد
از طلعت اباالفضل، عالم گرفته رونق

خورشيد کربلا را، ماه منور آيد
ام البنين به دامن، يک دسته گل گرفته

کز او مشام جان را، عطر پيمبر آيد
زهرا و مرتضي را، آيد فروغ ديده


سبطين مصطفي را، يار و برادر آيد
آمد حسين امروز، فردا رسد ابوالفضل

اردوي کربلا را، سردار لشکر آيد
از آسمان قدرت، بدري دگر درخشيد

از چرخ عشق و ايمان، ماهي دگر برآيد
او را عزيز دارد، زهرا چنان حسينش

آري قرار جان، آن پاک مادر آيد
عباس آنکه خوانند، باب الحوائج او را

هر کار سخت و مشکل، از دست او بر آيد
عباس آنکه زينب، دل بسته بر وفايش

در طاعت از امامش، از ديگران سرآيد
عباس آنکه گويد، سجاد جان فدايت

عباس آنکه دستش، بوسيده حيدر، آيد
گر او کند نگاهي امشب سوي «مؤيد»

شام غمش سرآيد، کام دلش برآيد

سيد رضا مؤيد خراساني