بازگشت

يك نم غيرت!



داغبارانست اينجا، باغ نيست!

هيچ کس در فصل ما، بيداغ نيست
ريگها از مخمل خون، سرخپوش

سينه سرخان، بال بالان در خروش
يک نفر خورشيد ما را سر بريد

تشنه لب، خون خدا را سر بريد
کاش دريا از غمت گر مي گرفت

ابر، يک نم غيرت از حر مي گرفت
کاش اقيانوسها خون مي شدند

آبها، همچون تو گلگون مي شدند
کاش باران يک نيستان ناله بود

تعزيت پرداز زخم لاله بود
آفتاب اي کاش در خون مي طپيد

از نگاه سبز گل خون مي چکيد
کاش ذهن آب، آتش مي گرفت

برکه ي مهتاب، آتش مي گرفت
ما هنوز آشفته ي زخم توايم

خشم در خون خفته ي زخم توايم

شعله در شعله، تب و تابيم ما

سوختن در سوختن آبيم ما
بيرقت بر دوش زخم لاله هاست

زخم تو آغوش زخم لاله هاست
آتشست آن زخم بر پيشانيت

رشک آبست آنهمه عطشانيت
باز هم، از سينه ها خون مي چکد

از دل آئينه ها خون مي چکد

جليل واقع طلب