بازگشت

هاله ي ماتم



جهان را از چه رو ماتم گرفته

زمين و آسمان را غم گرفته
چنان ماتم به گيتي سايه افکند

که گويي نير اعظم گرفته
مگر ماه محرم شد هويدا

که مه را هاله ي ماتم گرفته
جبين قدسيان را از ملالت

خطوط درهم و برهم گرفته
برون کن خاتم شادي ز انگشت

کزين ماتم دل خاتم گرفته
چه باک از زخم پيکان عاشقي را

که از معشوق خود مرهم گرفته
حسين بن علي فرزند زهرا

که نور چهره اش عالم گرفته
چو شير شرزه پرچمدار اسلام

پي نهضت به کف پرچم گرفته
به اشک ديده گلهاي نبوت

غبار غم ز روي هم گرفته

نه تنها دامن خرگاه عصمت

که آتش دامن عالم گرفته
حجاب از پر بر آن خرگاه؛ جبريل

به پيش چشم نامحرم گرفته
فغان کز خيمه ها برخاست دودي

که اشک از دوده ي آدم گرفته
زهي خاک صفا بخشي که فردوس

صفا زآن وادي خرم گرفته
زهي آب گوارائي که رونق

ز آب چشمه ي زمزم گرفته
دلم در کنج تنهائي شب و روز

غمش را مونس و همدم گرفته


«رسا» دست از تو شاها بر ندارد

که دامان ترا محکم گرفته



دكتر قاسم رسا