بازگشت

نوحه سوگواري حضرت رقيه






در خرابه شام دختري سه ساله

از غم پدر بود گرم آه و ناله



گفت عمّه جان زينب

مي روم سفر امشب



آه از اين جدائي

عمه در خرابه تا به کي نشينم



باب من نيامد تا رخش ببينم

من که عمّه جان مُردم



بس غم پدر خوردم

آه از اين جدائي



ديده ام ندارد، خواب راحت امشب

قلب من گرفته، بي نهايت امشب



فرقت رخ بابم

برده طاقت و تابم



آه از اين جدائي

عمّه جان غريبي، کرده بي قرارم



طوئيا که ديگر، من پدر ندارم

بي گمان در اين ويران



عمّه مي سپارم جان

آه از اين جدائي



عمّه جان من امشب زار و ناتوانم

اي خدا بيايد باب مهربانم



جا دهد در آغوشم

غم شود فراموشم



آه از اين جدائي


موزون اصفهاني