بازگشت

مير امام زاده كه چون او نيافريد


مير امام زاده که چون او نيافريد

تا از عدم خداي همي بنده آورد

از شوم قتل آن تن بي سر بديع نيست

گر جويبار سر و سر افکنده آورد

دل مرده اي بود که ننالد زدرد اوي

اي طرفه مرده اي که خبر زنده آورد

مرد آن بود که روز بلا، پيش دوستان بر درد

دوست دل به غم آکنده آورد

بنگر چه صعب درد بود درد قتل اوي

کان تيره شب ز روز درخشنده آورد

آرد به زعفران جا هر سال گريه ها

آن زعفران که خاصيتش خنده آورد.

قوامي رازي