بازگشت

مكتب توحيد


مصراع هاي دوم شعر از سعدي تضمين شده است.
قدم ز لطف و کرم و سرورا، بنه به سرم

يک امشبي که در آغوش شاهد شکرم

ز آب شط لب عطشان گذشت و گفت ز درد

مرا فرات ز سر برگذشت و تشنه ترم
به پاسداري اسلام و مکتب توحيد

گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم
چو اوفتاد دو دستش گشود سينه و گفت

کجاست تير بلا، گو بيا که من سپرم
نهاد چون سر عباس، شه به دامان گفت

توئي برابر من، يا خيال در نظرم
به ديده ي سرمه ي پيکان کشيده ام امروز

دريغ باشد فردا که ديگري نگرم
ميان ما و تو اين جان عاريت اي دوست

اگر حجاب شود تا بدامنش بدرم
«خرد» چو سعدي از اين درد جان نخواهد برد

بگو کجا برم آن جان که از غمت ببرم



حاج اصغر عرب (خرد)