بازگشت

مسلمان سوخت، كافرهم



درين ماتم، خليل از ديده خون افشاند، آزر هم

به داغ اين ذبيح الله، مسلمان سوخت، کافر هم
شگفتي نايدت، بيني چو در خون دامن گيتي

کزين سوک، آسمان افشاند خون از ديده، اختر هم
مکيد آن تاجدار مل دين تا از عطش خاتم

ز دست و فرق جسم انشگتري افتاد و افسر هم

به خونش تا قبا شد لعل گون دستار گلناري

به باغ خلد، زهرا جامه نيلي کرد، معجر هم
ز تاب تشنگي تا شد شبه گون لعل سيرابش

علي زد جامه را در اشک ياقوتي، پيمبر هم
چو فرق کوکب برج اسد از کين دو پيکر شد

ز سر بشکافت فرق صاحب تيغ دو پيکر هم
فلک آل علي را جا کجا زيبد به ويرانه؟!

نه آخر غير اين ويرانه بودي جاي ديگر هم!
ز ابر ديده (يغما)! برق آه ار بازننشاني

ز ني تا چشم برهم، خامه خواهد سوخت، دفتر هم!

يغماي جندقي (يغما)