بازگشت

امير وفا



روز نهم دشمن دون بيدرنگ

يکدله بنواخت ز کين کوس جنگ
جون ز صف جنگ برآمد خروش

خون شهيدان حق آمد بجوش
شه به ابوالفضل امير وفا

گفت شو آگه ز سپاه جفا
مقصد اين قوم ستمگر بياب

آگهي آور ز درنگ و شتاب
مير وفادار ابوالفضل راد

سر بوفا در ره فرمان نهاد

گفت که اي مردم بي عقل و هوش

چيست غرض زين همه جوش و خروش
حالي اگر بر سر رزميد و جنگ

خسرو ما خواسته يک شب درنگ
مهلتي اي ديو ددان شاه را

شب نزند ديو ره ماه را
خواسته سلطان وفا امشبي

تا ز دل از شوق کشد يا ربي

الهي قمشه اي