بازگشت

مرثيه وداع






اي سرور دين، شهِ شهيدان، اِي ياور باوفاي زينب

از بهر خدا مرو بميدان، بنشين سر ديده هاي زينب



اي معني والضّحي والنُّور، مشکاة رُخ تو آتش طُور

بر قامت خستگان رنجور، داوري دَمَت شفاي زينب



اي نيّر اعظم جهانتاب، وِي تسليه بخش قلب احباب

وي لَعْل لبت عقيق ناياب، اي دُرّ گرانبهاي زينب



اي هم سخن کليم عِمران، وي همنفس مسيح دُوران

تعقيب فريضه، سَبحه جان، شد ذکر لَبت ثناي زينب



گر تو روي اي شه شهيدان، تنها به ميان قوم عُدوان

بينم اگرت بخاک غلطان، بر عرش رسد صداي زينب



کُن رحم بحال ما غريبان، اي مرهم زخم غم نصيبان

غير از تو معين در اين بيابان، نامانده کسي براي زينب



رفت اکبر نوجوان ناشاد، با قامت همچو سَرو آزاد

بُودم بجهان از اين بسي شاد، گردد قد او عصاي زينب



قاسم زده حجله از پي سور، با شاهِدِ حور خانه گور

گرديد حنا بَدَل به کافور، در حجله کدخداي زينب



از پير و جوان و خُرد و اکبر، نامانده يکي پناه بر سر

در سوک عزاي شش برادر، نيلي شده اين قباي زينب



بس کُن تو حديث جُور اعدا، اي بسمل نامراد شيدا

اي صدرنشين شاخ طوبي، اي مرغ سُخن سراي زينب [1] .




پاورقي

[1] کتاب بسمل رامسري، ص 23 - 24.


بسمل رامسري