بازگشت

گفت اي گروه....



گفت: اي گروه! هر که ندارد هواي ما

سرگيرد و برون رود از کربلاي ما

ناداده تن به خواري و ناکرده ترک سر

نتوان نهاد پاي به خلوتسراي ما
تا دست و رو نشست به خون، مي نيافت کس

راه طواف بر حرم کبرياي ما
اين عرصه نيست جلوه گه روبه و گراز

شيرافگنست باديه ي ابتلاي ما
برگدد آنکه با هوس کشور آمده

سر ناورد به افسر شاهي، گداي ما
ما را هواي سلطنت ملک ديگرست

کاين عرصه نيست در خور فر هماي ما
يزدان ذوالجلال به خواتسراي قدس

آراسته ست بزم ضيافت براي ما

نير تبريزي