بازگشت

اكبر و عباس



تا ساز دل به شور حسيني ترانه گوست

جان جهان به نغمه او گرم هاي و هوست
بگذر به کربلا که پس از قرن ها هنوز

از بوي و موي اکبر و عباس مشکبوست
داس خزان به باغ محمد گلي نهشت

آري فلک به آل نبي سخت کينه جوست
طي کرد شاه دين ره اخلاص را به سر

از سر قدم کنند مقيمان کوي دوست
زينب زبان به خطبه گشاده است لا جرم

چشم حسين از سر ني مات روي اوست

سر را به سجده در دم آخر نهاد و گفت

از دوست هر بلا که به من مي رسد نکوست
يادي ز قد اکبر و اشک حسين کرد

«بيدار» چون بديد به سروي که طرف جوست



محمد حسين جليلي کرمانشاهي