بازگشت

عابد عباد


هر که ديوانه نيست عاقل نيست

عقل او ناقص است کامل نيست

همه ديوانه ي توايم حسين

هر دلي غير از اين بود دل نيست

ديده ايينه دار طلعت اوست

جز تواي هيچ در مقابل نيست

مي طپد روي خاک غم هر روز

افتابي که مرغ بسمل نيست

هر سري چون سر تو بر سر ني

پي قاتل چراغ منزل نيست

هر سر عاشقي چون زينب زار

پز زخون از جفاي محمل نيست

همه دستي چون عابد عباد

قابل بستن سلاسل نيست

بر سر خاک تو به جاي وضو

چون تيمم کنيم باطل نيست