بازگشت

شور كربلا


ترسم جزاي قاتل او چون رقم زنند
يک باره بر جريده ي رحمت قلمزنند
ترسم کزين گناه شفيعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دستعتاب حق به در آيد ز آستين
چون اهل بيت دست در اهل ستم زنند
آه از دمي که باکفن خون چکان ز خاک
آل علي چو شعله ي آتش علم زنند
فرياد از آن زمان که جواناناهل بيت
گلگون کفن به عرصه ي محشر قدم زنند
جمعي که زد به هم صفشان شورکربلا
در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آنناکسان که تيغ به صيد حرم زنند
پس بر سنان کنند سري را که جبرئيل
شويد غبارگيسويش از آب سلسبيل

محتشم کاشاني