بازگشت

شور حسيني



مقصود او فشاندن جان عاشقانه بود

با دشمنان محاربه کردن بهانه بود
هل من مغيث گفتن فرزند بوتراب

بالله که آزمايش اهل زمانه بود

حق خواست باب فيض گشايد به روي خلق

ناي و نواي شور حسيني بهانه بود
گرديد دشت کرب و بلا، ساحل نجات

هر چند بحر عشق، يمي بيکرانه بود
شد يکه تاز رزم، شهي کز علو قدر

واجب صفت به عرصه ي امکان يگانه بود
جز ناي نينواي حسيني، به روزگار

هر نغمه ي دگر که شنيدم فسانه بود

عارف بجنوردي