بازگشت

شرحه شرحه درد!






هفت بند عق دارد نينواي زخم تو

اي تمام گريه هايم، هاي هاي زخم تو!



در سکوت اشک، پژواک دايم گم شده ست

شرحه شرحه درد مي خوانم براي زخم تو



از وداعت در دلم صد پاره خون گل کرده است

داغ من شد تازه در حال و هواي زخم تو



با کدامين ديده مي يابد تماشايت کنم؟

هستيم اي کاش مي شد رونماي زخم تو!



بوسه بر رگهاي خونين تو جانم زنده کرد

عمر خود را يافتم در جاي جاي زخم تو



تو شکيبائي به قلبم مي دهي، اما چه سود

من صبوري کي توانم در عزاي زخم تو؟!



کاشکي! در غربت آباد دل من خانه داشت

داغ آن خنجر، که مي شد آشناي زخم تو!




جعفر رسول زاده (آشفته)