سنگباران(حضرت مسلم عليه السلام)
دوست دارم بارها از تن جدا گردد سر من
تا شود تقديم خاک پات، خون حنجر من
دوست دارم عضو عضوم طعمهي شمشير گردد
تا تو لبخندي زني بر زخمهاي پيکر من
دوست دارم وقت جان دادن به بالينم بيايي
تا بيفتد بر گل رويت نگاه آخر من
دوست دارم در هجوم خندههاي تلخ دشمن
بر تو ريزد همچو باران، اشک از چشم تر من
دوست دارم تا به جرم عشق تو، کوچه به کوچه
از فراز بامها آتش بريزد بر سر من
دوست دارم در کنار دختر مظلومهي تو
صورت خود را کند تقديم سيلي، دختر من
دوست دارم دور عباس علمدارت بگردم
تا شود امالبنين، فرداي محشر مادر من
دوست دارم تا به جرم عشق گردم سنگباران
سنگها گردند بين کوچهها، هم سنگر من
دوست دارم طوعه بعد از کشتنم آيد سراغم
در کنار پيکرم
گريد به جاي خواهر من
دوست دارم تا بريزد بحر بحر از چشم ميثم
اشک خونين بر من و بر لالههاي پرپر من
غلامرضا سازگار