سلطنت مظلوم
دشمنت کشت ولي نور تو خاموش نگشت
آري آن جلوه که فاني نشود نور خداست
پرچم سلطنت افتاد، کيان را ز کيان
سلطنت، سلطنت توست که پاينده لواست
نه بقا کرد ستمگر، نه بجا ماند ستم
ظالم از دست شد و پايه ي مظلوم بجاست
زنده را زنده نخوانند که مرگ از پي اوست
بلکه زنده است شهيدي که حياتش ز قفاست
دولت آن يافت که در پاي تو سر داد ولي
اين قبار نه بر قامت هر بي سر و پاست
تو در اول سر و جان باختي اندر ره عشق
تا بدانند خلايق که فنا شرط بقاست
فؤاد كرماني