بازگشت

ساقي لب تشنگان



عباس آنکه در محنش آسمان گريست

دل در عزاش خون شد و با چشم جان گريست
آنجا که ديدگان فلک بارد اشک و خون

در خورد ماتم و غم او کي توان گريست
چون پاره گشت مشک ز تير جفاي خصم

بر آب رفته ساقي لب تشنگان گريست
دستش جدا ز پيکر و چشمش نشان تير

دور از فغان و العطش کودکان گريست
از ديدن سکينه چو شرم حضور داشت

پيچيد رخ ز خيمه گه و آن زمان گريست

مرگ از خداي طلب چون بريخت آب

خم شد ز نااميدي و از سوز جان گريست
بي دست سرنگون به زمين شد ز صدر زين

زين غصه همنواي زمين، آسمان گريست
آمد حسين و آن سر خونين به بر گرفت

با قامتي خميده تر از هر کمان گريست
باب الحوائج است ابوالفضل، اي «فراز»

بايد که خالصانه بر آن قهرمان گريست



سيد تقي قريشي (فراز)