بازگشت

دشت منا


مي درخشد نام تو اندر دو عالم يا حــــــسين

اي كه هستي وارث پاك رسول عالمين

شد زمين و آسمان اندر غمت در شور و شين

آتشي زد بر دل ياران غم تو نـور عين

جان به قربانت حسين

رونقي دادي حسين با دادن جانت به دين

از مصيبت هاي بيحد گر دلي داري غمين

عروه الوثقاي دين تويي حبل المتين

با جهادت زنده شد آيين حق دين مبين

جان به قربانت حسين

نوگل باغ حسن آن قاسم شـــيرين زبان

جان به كف آماده از بهر شهادت نـــوجوان

وصف ايثارش نباشد قابل ذكر و بيان

آه از آندم ناله ها مي زد عمو جان الامان

جان به قربانت حسين

ثاني حيدر علمدار رشيد با وفا

ساقي لب تشنه كامان حامي ديــــن خدا

بهر ياري كردنت اي زاده خير النسا

شد ز تيغ دشمنان از تن دو دست او جدا

جان به قربانت حسين

مي رود شام بلا زينب اسير دشمنت

همرش آورده اند راس بريــــده از تنت

اي عزيز فاطمه بر گو چه شد پيراهنت ؟

با دلي نالان رود از لاله زار و گلشنت

جان به قربانت حسين

دخترانت گرد زينب حلقه ماتم زدنـــــــد

آن زمان گوئي كه آتش بر دل خاتم زدند

ماتمي بر پا به عالم زين عزا و غم زدند

زآن عزيزان شهيد هر يك نوا خوان دم زدند

جان به قربانت حسين

آن يكي گويد كه عمه گو چه شد باباي من

ديگري سر در كريبان كو گل رعنــــاي من؟

ناله از دل زد رباب كو اصغر زيباي من؟

گفت زينب يا اخا بنگر غم عظما ي من

جان به قربانت حسين

عبد الرضا زينبي نژاد