بازگشت

آيينه حق نما



برادر چه آخر ترا بر سر آمد

که سرو بلند تو از پا درآمد
چه شد نخل طوبي مثال قدرت را

که يکباره بي شاخ و برگ و برآمد
چه از تيشه ي اين ستم پيشه مردم

بر آن گلبن و آن نهال تر آمد
دريغا که آئينه ي حق نما را

ز خون زنگ بر چهره ي انور آمد
چو خورشيد خاور به خون شد شناور

مهي کز فروغ رخش خاور آمد
دريغا که عنقاي قاف قدم را

خدنگ مخالف ببال و پر آمد
دو دستي جدا شد ز يکتاپرستي

که صورتگر نقش هر گوهر آمد
کفي از محيط سخاوت جدا شد


که قلزم در او از کفي کمتر آمد
دريغا که دريا دلي ز آب دريا

برون بادروني پر از اخگر آمد
عجب در يکدانه ي خشک لعلي

ز دريا برون با دو چشم تر آمد
ز سوز عطش بود درياي آتش

دهاني که سرچشمه ي کوثر آمد
دريغا که آن رايت نصرت آيت

نگون از جفا کاري صرصر آمد

آيت الله شيخ محمد حسين غروي اصفهاني