بازگشت

دريغ از روزگار


دريــــــــــــغ از روزگار و بخت و تقدير

دريـــــــغ و صد دريغ از قطره اي شير

دريـــــــــــــــــغ از آن گلوي نازنينش

كه زخـم و خون فشان گرديده از تير

عباس عبادي