بازگشت

در منقبت و مصائب امام حسين



روز قيامت است صباح عشور [1] تو

اي تا صباح روز قيامت ظهور تو
اي روشنايي شجر وادي نجف

هر ريگ کربلا شده طوري ز نور تو
اي با خدا گذاشته کار از سر حضور

گشته چراغ ديده ي تو در حضور تو
بر فرق نازکت الف قد خارجي

از سرنوشت بود و نبود از قصور تو
اي طوطي فصيح ادبخانه ي رسول

حيف از اداي منطق و لحن زبور تو
دامن به عزم ملک ابد بر ميان زدي

آه از هواي اين سفر و راه دور تو

حاشا که جمع خورده شراب جهنمي

مستي کنند، بهر کباب تنور تو
آن را که گل به خمر سرشتند کي رسيد

فيض از زلال جرعه ي جام طهور تو
در طشت يافتي سر آن شاه تاج و تخت

از چرخ، خاک بر سر تاج سمور [2] تو
از تاج زر چو نقل شد آن سر به طشت زر

شد طشت زر مرصع از آن دانه ي گهر
هر گل که بر دميد ز هامون کربلا

دارد نشان تازه ي مدفون کربلا
پروانه ي نجات شهيدان محشر است

مهر طلا ببين شده گلگون کربلا


















































در جستجوي گوهر يکدانه ي نجف

کردم روان دو رود به جيحون کربلا


نيل است هر عشور به بيت الحزن روان

از ديده هاي مردم محزون کربلا


در هر قبيله از قبل خوان اهل بيت

ماتم رسيده يي شده مجنون کربلا


بس فتنه ها که بر سر مروانيان رسيد

وقت طلوع اختر گردون کربلا


بردند داغ فتنه ي آخر زمان به خاک

مرغان زخم خورده ي مفتون کربلا


گرگان پير دامن پيراهن حسين

ناحق زدند در عرق خون کربلا


خونابه ي روان جگرپاره ي رسول

در هر ديار سر زده بيرون کربلا


اين خون نه اندکي است که پنهان کند کسي

شايد کزين مکابره [3] طوفان کند کسي


اي رفته در قضاي خدا ماجراي تو

غير خدا که مي رسد اندر قضاي تو


اي رفته با دهان و لب تشنه از ميان

آب حيات در قدم جانفزاي تو


بيگانه از خدا و رسول است تا ابد

بر گشته اختري که نشد آشناي تو


کردي چو در رضاي خدا و رسول کار

باشد يقين، رضاي خدا در رضاي تو


چندين هزار جامه ي اطلس قبا شود

فردا که آوردند به محشر، عباي تو


بر بسته رخت، کعبه و مانده قدم به راه

بهر زيارت حرم کربلاي تو


اي دست برده از يد بيضا در آستين

مفتاح هفت روضه ي جنت [4] . عصاي تو


بخشي ز نور سرمه ي ما زاغ روشني

بي ديده را کجا خبر از توتياي تو


ما را که ديده در سر اين شور و شين شد

عزم زيارت حرمت فرض عين شد


آه اين چه ميل داشتن ملک و تاج بود

اين خود چه بر فراشتن جهانش خراج بود


در جان خارجي ز غم گنج کار کرد

زهري که خون پاک امامش علاج بود





دردا که از ملامت سنگيندلان شکست

دلهاي مؤمنان که تنک چون زجاج بود


يارب ز اقتران کدام اختر سيه

اسلام بي حمايت و دين بي رواج بود


شد در هواي گرم نجف همدم سموم

عودي که اهل بيت نبي را سراج بود


پرورده گشت خون يزيدي به شير سگ

اين خصم و نقص و کينه ازين امتزاج بود


قارون وقت ساخت، سپهر عدونواز

قوم يزيد را که به خاک احتياج بود


اهل نفاق تخت و زر و تاج يافتند

اصحاب صفه دولت معراج يافتند


حاشا که علم عالم جاهل کند قبول

ذاتي که برتر است ز انديشه ي عقول


حاشا که در غبار حوادث نهان شود

آيينه ي قبول و چراغ دل رسول


فردا نظاره کن که چو خار خزان زده

اجزاي خار خفته نهد روي در ذبول [5] .


بهر عروج مهچه ي رايات مهدوي

عيسي فراز طاق زبرجد کند نزول


قاضي القضاة محکمه ي آخر الزمان

دار القضا کند چمن دهر از عدول [6] .


بر لوح چهار فصل به قانون شرع و دين

اشيا کنند بهر قرار جهان حصول


در چارسوي کون به پروانه ي رسول

يابد قرار لم يصل [7] خارجي وصول


نور دوازده مه تابان يکي شود

گيرد فروغ شمع سراپرده ي رسول


چندان بود محاکمه ي فيل بند شاه

کآو از مرتبه نشود خارج از اصول


سکان هفت خطبه [8] به آيين دور گشت

انشا کنند خطبه به نام چهار و هشت


اي دل ثناي وحدت ذات اله کن

بر حال خويش خيل ملک را گواه کن


از شرح دانه هاي در شاهوار عرش

کلک از عطارد و ورق از مهر و ماه کن


سوي بهشت آدم و آل عبا خرام

طوبي قدان روضه نشين را گواه کن


اي باقر از کناره ي سجاده ي ورع

نوري فرست و چاره ي مشتي تباه کن


اي صبح صادق از افق غيب کن طلوع

وز مهر در سر علم پيشگاه کن


خلوتسراي موسي کاظم به ديده روب

اين بارگاه را علم از شوق آه کن


سر گشته ي منازل شوقيم اي صبا

بويي ز سبزه زار رضا خضر راه کن


گردين درست خواهي و اسلام اي صبا

در يوزه از در تقي و بارگاه کن


فال تو سعداي نقي پاک اعتقاد

از دين علم برآور و آهنگ جاه کن


اي مهدي، آفتاب تو در چاه تا به کي؟

خود را بسوز و خامه و دفتر سياه کن





گلزار اهل بيت چو باغ ارم شکفت

اي عندليب دلشده آهنگ راه کن





پاورقي

[1] عشور- عشوراء: برابر با کلمه ي عاشورا، روز دهم محرم، روز قتل حضرت سيدالشهداء (ع).

[2] تاج سمور: ظ: کنايه از فلک آتشين و اثير است.

[3] مکابره: جنگ و معارضه. ظ: اشاره به هشت بهشت است با احتمال و تصحيح قياسي.

[4] هفت روضه ي جنت:

[5] ذبول: لاغري و پژمردگي.

[6] عدول: جمع عادل، شاهدان عادل، افراد عادل.

[7] لم يصل: وصول ناشده.

[8] سکان هفت خطبه: احتمال دارد (سکان هفت خطه) باشد که ساکنان هفت اقليم يا هفت آسمان منظور شاعر است.


بابافغاني شيرازي