بازگشت

در منقبت و مرثيه شاه شهدا امام حسين



خاک و خون آغشته ي لب تشنگان کربلاست

آخر اي چشم بلا بين جوي خونبارت کجاست؟
جز به چشم و چهره مسپر خاک اين در، کان همه

نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفاست
اي دل بي صبر من آرام گير اين جا دمي

کاندرين جا منزل آرام جان مرتضاست
اين سواد خوابگاه قرةالعين عليست

وين حريم بارگان کعبه ي عزوعلاست
روضه ي پاک حسين است آن که مشکين زلف جور

خويشتن را بسته بر جاروب اين جنت سراست

زآب چشم زائران روضه اش طوبي لهم [1] .

شاخ طوبي را به جنت قوت نشو و نماست
شمع عالمتاب عيسي را درين دير کهن [2] .

هر صباح از پرتو قنديل زرينش ضياست
مهبط انوار عزت، مظهر اسرار لطف

منزل آيات رحمت، مشهد آل عباست
اي که زوار ملايک را جنايت مقصد است

وي که مجموع خلايق را ضميرت پيشواست
تابي از نور جبينت شمع تابان صباح

تاري از زلف سياهت خط مشکين مساست
ناسزائي کاتش قهر تو در وي شعله زد

تا قيامت ه


















يهمه ي دوزخ شد و اينش سزاست


بهره جز آتش چه يابد هر که برد سر به تيغ

خاصه شمعي را که او چشم و چراغ انبياست


تا نهان شد آفتاب طلعتت در زير ميغ

هر سحر پيراهن شب در بر گيتي قباست


در حق باب شما آمد علي بابها [3] .

هر کجا فصلي درين باب است، در باب شماست


کوري چشم مخالف من حسيني مذهبم

راه حق اين است و نتوانم نهفتن راه راست


اي چو دريا خشک لب، لب تشنگان رحمتيم

آبروئي ده به ما کاب همه عالم تر است


خواهشت آب است و ما مي آوريم اينک به چشم

خاکسار آن کس، که با دريا به آبش ماجراست


بر لب رود [4] علي تا آب دلجوي فرات

بسته شد، زان روز بازافتاده آب از چشمهاست


جوهر آب فرات از خون پاکان لعل گشت

وين زمان آن آب خونين همچنان در چشم ماست


سنگها بر سينه کوبان جامه ها در نيل غرق

مي رود نالان فرات آري از ين غم در عزاست


يا امام المتقين ما مفلسان طاعتيم

يک قبولت صد چوما را تا ابد برگ و نواست


يا شفيع المذنبين در خشکسال محنتيم

زابر احسان تو ما را تا ابد برگ و نواست


يا اميرالمؤمنين عام است خوان رحمتت

مستحق بينوا را بر درت بانگ صلاست


يا امام المسلمين از ما عنايت وامگير

خود تو مي داني که سلمان بنده ي آل عباست


نسبت من با شما اکنون بدين ابيات نيست

مصطفي فرمود: سلمان هم ز اهل بيت ماست [5] .


روضه ات را من هوادارم به جان قنديل وار

آتشين دل در برم دايم معلق بر هواست


خدمتي لايق نمي آيد ز ما بهر نثار

خرده اي آورده ام وآن در منظوم ثناست


هر کسي را دست بر چيزي و ما را بر دعاست

رد مکن چون دست اين درويش مسکين در دعاست


يا اباعبدالله از لطف تو حاجات همه

چون روا شد گر بر آيد حاجت من هم رواست





پاورقي

[1] طوبي لهم: خوشا به حال ايشان.

[2] شمع عالمتاب عيسي را درين دير کهن: کنايه از خورشيد است.

[3] اشاره است به گفتار معروف رسول اکرم (ص) که فرمود: انا مدينه العلم و علي بابها. که من شهر علمم عليم در است.

[4] رود: فرزند.

[5] اشاره است به حديث: سلمان منا اهل البيت. که شاعر اشاره اي به نام خود کرده است.


سلمان ساوجي