بازگشت

در رثاء حضرت سيدالشهداء



بجز حسين نداريم چون طريق نجاتي

به ذات عين صفات از صفات مظهر ذاتي
که تشنه جان بدهد در کنار شط فراتي

دموع عينک لو لم تکن علي الوجنات [1] .
من المبدل للسيئات بالحسنات [2] .

شهيد راه خدا و شفيع روز قيامت
خديو کشور ايجاد و شاه ملک امامت
ز بهر رزم مخالف نمود راست چو قامت

به خيمه گاه حريمش قيام کرد قيامت
لقد نظرن اليه العيال بالحسرات [3] .

سکينه گفت: پدر جان مرو به جانب ميدان
بشرط آنکه نخواهند آب و نان ز تو طفلان
رهيدم از تن و از سر گذشتم از دل و از جان

لقد فقدتک يا من اليه ينتهي الاحسان [4] .
بعيني اظلم عشيتي و غداتي [5] .

دلي که عرش خدا بود سوخت ناله ي زينب
به يا حسين گهي لب گشود و گاه به يا رب
که اي ز خلقت کون و مکان تو مقصد و مطلب

مرو مرو منما روز اهل بيت نبي شب
فلا تغيب شمس الضحاء في الظلمات











olor=red> [6]
.

مرو که ترسم سنگ سم خورد به جبينت


شود ز خون جبين لعل رنگ در ثمينت


ز حور حرمله سازد به تير قطع و تينت

شود ز قطع وتين [7] جاز زين به روي زمينت


و قد ينحن عليک الطيور في الوکرات [8] .

سپرد علم امامت نهاد روي به لشکر


نمود جلوه چو احمد کشيد نعره چو حيدر


که اي گروه منم وارث علوم پيمبر

ز احمد اين زرهم بر تن و عمامه که بر سر


انا ابن خير شفيع بعرصة العرصات [9] .




بس است داغ علي اکبر از براي هلاکم

به تير حرمله محتاج نيست سينه ي چاکم


ز طعن نيزه چه بيم و ز زخم تير چه باکم

چو شعله سوخته از تشنگي اگر دل پاکم


لتاتين علي الاولياء ماهوآت [10] .

ز تير حرمله ناگاه قطع گشت کلامش


هلال وار شد از سنگ جور بدر تمامش


رساند فيض شهادت به مقصدش به مرامش

به جان شيعه چو يحيي شرر فکند پيامش


فذکروني يا قوم عند شرب فرات [11] .



پاورقي

[1] اشکهاي چشمت اگر به گونه هايت نبود.

[2] چه چيز مي توانست بدکاريها را به نيکي ها تبديل نمايد؟.

[3] زنها و فرزندان با حسرت به سويش مي نگريستند.

[4] براستي که تو را از دست دادم اي کسي که احسان و نيکوکاري به تو پايان مي پذيرد.

[5] به چشمانم بامدادان و شامگاهان تاريک مي نمايد.

[6] اي خورشيد تابان در تاريکيها پنهان مشو.

[7] وتين: رگي که دل بدان آويخته است.

[8] پرندگان در آشيانه هاي خود بر تو نوحه گري و ندبه مي کنند.

[9] من بهترين پايمرد در عرصه ي عرصه هاي محشر و قيامتم.

[10] بيقين آنچه بايد بر دوستان و محبان خدا بيايد، مي آيد.

[11] اي قوم هنگامي که از آب گوارا (يا آب فرات) مي نوشيد، مرا ياد کنيد.


ميرزا يحيي مدرس اصفهاني