بازگشت

خون حسين


فروغ ايمان، مجموعه اشعار محمد علي مرداني، ص 490.
باز دميد از افق مهر دلاراي دين

بار دگر شد برون، دست حق از آستين
گردش دور قمر شد به محرم قرين

شور قيامت بپا گشته به روي زمين
به هر طرف بنگري چو دولت فرودين

بود بپارايت زاده ي حبل المتين
زمانه بار دگر فکنده طرح بلا

شد از افق آشکار هلال ماه خدا
نشسته گرد الم به جان اهل ولا

ز قتل آل علي به عرصه ي کربلا
شده سراسر جهان به محنت و غم قرين

ز چرخ خيزد خروش بود مکدر زمين
به آسمان و زمين، فغان و غوغا بپاست

به هر کجا بنگري بپا لواي عزاست
به ربع مسکون نوا ز نغمه ي نينواست

به ناله ختم رسل به شکوه خيرالنساست
براي دفع ستم برابر مشرکين

فکنده فرياد حق به عرش اعلا طنين
کنون به ايران زمين شور حسيني بپاست

به هر طرف بنگري سخن ز خون خداست
خود اين کلام متين ز گفته ي مصطفي است

همه بسيط زمين، زمين کرب بلاست
به هر طرف بنگري ز خون پاکان دين

سيل خروشان بود روان در اين سرزمين

R














>

مي رسد از کعبه ي عشق حسيني به گوش

ز باده نوشان عشق، زمزمه ي نوش نوش


زهر طرف مي رسد به گوش، بانگ خروش

کز پي اثبات حق خون حق آمد به جوش


بار دگر شد علم پرچم حق در زمين

به عرش افراشت سر کعبه ي اهل يقين


نغمه ي آزادگي روح خدا مي زند

به لوح دل رنگي از خون خدا مي زند


به ياريش خلق را چه خوش صلا مي زند

به سينه ي عاشقان مهر ولا مي زند


خوش آن که بر پاي او ز مهر سايد جبين

به سنگر حق شود فدايي راه دين


الا که داري به دل هواي کرب بلا

زند حسين زمان تو را هم اکنون صلا


نداي «هل من معين» شنو از آن مقتدا

وقت جهاد است هان، بپاي خيز اي فتي


ببين که بر قصد ما عدو گرفته کمين

بيا که تا برکنيم بناي کفر از زمين


عالميان الصلا نوبت ايثار شد

کشور ما سر به سر صحنه ي پيکار شد


نقش شهيدان طف دوباره تکرار شد

خميني بت شکن، رهبر احرار شد


به کف گرفته لوا هادي اهل يقين

يوسف مهر وفا حامي مستضعفين


ببال مردانيا بر آستان حسين

به سينه از مدحتت بود نشان حسين


چو ريزه خواري کني به گرد خوان حسين

به عصمت فاطمه، قسم به جان حسين


که چون به خاک درش ز فقر سائي جبين

بود همه ماسوا ترا به زير نگين





محمد علي مرداني