خواهر سرگردان
زينب در بدر آرام ندارد امشب
طاقت محنت ايام ندارد امشب
خانمان سوخته و خون جگر و زار و پريش
سر و سامان و سرانجام ندارد امشب
خيز اي کشته که جز ديدن تو خواهر تو
حسرتي در دل ناکام ندارد امشب
مي رود سوي سفر خواهر و برخيز ز جاي
که کسي همسفر شام ندارد امشب
دكتر قاسم رسا