بازگشت

حَبَّذا كربلا




حَبَّذا کربلا و آن تعظيم

کزبهشت آورد به خلق نسيم



و آن تن سر بريده در گل و خاک

و آن غريوان به تيغ دل ها چاک



و آن گزين همه جهان ،کشته

در گل خون تنش بياغشته



و آن چنان ظالمان بدکردار

کرده بر ظلم خويشتن اصرار



حرمت دين و خاندان رسول

جمله بر داشته زجهل و مقتول



تيغ ها لعل گون ز خون حسين

چه بود در جهان بَتَر زين شين



کرده آل زياد و شمر لعين

ابتداي چنين بته در دين



حسن از زخم کرده سينه کبود

زينب از ديده ها برانده دو رود



من نيم دوستدار شمر و يزيد

زان قبيله منم به عهد بعيد



هر که راضي شود به بد کردن

لعنتش طوق باشد در گردن



داستان پسر هند مگر نشينيدي

که از او وسه کَس او به پيمبر چه رسيد



پدر او دُر دندان پيمبر بشکست

مادر او جگر عمر پيمبر بمکيد



او به ناحق ، حق داماد پيمبر بستد

پسر او سر فرزند پيمبر ببريد



بدر چنين قوم تو لعنت نکني شرمت باد

لعن الله يزيداً و علي آل يزيد




سنايي