بازگشت

حق و باطل




اين نکته از زبانه عاشور، آشکار

باطل هماره دشمن حق است اي نگار



روزي که چشم آدم و حوا به هم شِکُفت

ابليس دل فريب ، خزان ريخت بر بهار



هابيل ، با جفاي برادر به خون تپيد

هر جا گل است در رَه ِ آن بر نشسته خار



آل اميه دشمن اولاد هاشمند

روز پيمبر است از آن شام زاده تار



بنگر حسين و کرب و بلاي ذبيح عشق

باران تيغ کوفه نشينان بر او نثار



آن قامت بلند حقيقت زپا فتاد

در خون نشست کشتي ايثار روزگار



کو شوکت يزيدي و کو سطوت ِ ستم

وين دولت ِ کريم حسين است پايدار



تا روز حشر، بيرق مظلوم پابه جاست

صاحب عزا محمد و صاحب لوا خداست




سيد محمد شفيعي