آل علي
اي فلک آل علي را از وطن آواره کردي
زان سپس در کربلاشان بردي و بي چاره کردي
تاختي از وادي ايمن غزالان حرم را
پس اسير پنجه گرگان آدم خواره کردي
گوشوار عرش رحمان را بريدي سر، پس آنگه
دخترانش را زکين بي گوشوار و ياره کردي
کودکي ديده صغيره اندر ميان گاهواره
چون نکردي شرم و از کين قصد آن گهواره کردي
سوختي از آتش کين خانه آل علي را
و يستادي بر سر آن آتش و نظّاره کردي
ملك الشعراي بهار