بازگشت

تقارن محرم با عيد نوروز






مَخواه شعر تر از خاطري که محزون است

که غير غم نسرايد دلي که پرخون است



بحکم عقل سخن در مقام حق گويد

کسي که صاحب طبع و کلام موزون است



رعايت سنن از هر جهت بود واجب

بر آن که صاحب ادراک و درک ميمون است



چگونه خاطرش از عيد جم شود مسرور

کسي که درد و غمش از شمار بيرون است



فضاي خانه ما را گرفته هاله غم

غمي که گستره اش تا بدشت و هامون است



سياه جامه به تن کن که هر که را بيني

بپاي ماه محرّم غمين و محزون است



کسي که حرمت حق را بزير پا نهاد

اسير پنجه کيفر بحکم قانون است



يقين ز پرتو نور خدا بود روشن

دلي که با غم و عشق حسين مفتون است



حسين مظهر حُرّيت و جوانمردي

که قلب عالم امکان براي او خون است



چه خوب گفته سخن در مقام آزادي

بگوش کن سخنش را که درّ مکنون است



نظام ظلم برانداز و زندگاني کن

که اين شُعار از آن رادمرد بي چون است



بياد واقعه کربلا به هر مجلس

بلند ناله و شيون به چرخ گردون است



لبان مرثيه هاي سروده «قيصر»

حديث کربُبلا شاهکار مضمون است




قيصر اصفهاني